دوشنبه، 24 خرداد 1400 - 10:50

ترس ها و مزخرفات ذهنی

کتاب ترس ها و مزخرفات ذهنی اثری از آرتور شوپنهاور، فیلسوف بدبین pessimist آلمانی است. که در مجموعه ایده‌های بزرگ نشر روزگار به چاپ رسیده است.

 کتاب خوب- امیدبانوان؛ در این کتاب نظرات، اندیشه‌ها و ایده‌های آرتور شوپنهاور، یکی از بزرگترین فیلسوفان اروپایی را در حوزه اخلاق، روان‌شناسی، دین و موضوعات مختلف دیگری همچون عقل، روح، وجود و....می‌خوانید.

 

درباره آرتور شوپنهاور

آرتور شوپنهاور در ۲۲ فوریه ۱۷۸۸ میلادی در شهر دانتسیگ چشم به جهان گشود. پدرش بازرگانی تحت تاثیر اندیشه‌های ولتر بود که از حکومت نظامی‌گر پروس نفرت داشت. مادرش نیز نویسنده‌ای شناخته شده بود. پس از اشغال نظامی دانتسیگ و انضمام آن به خاک پروس، خانواده شوپنهاور به هامبورگ کوچ کرد. از همان آغاز برای آرتور جوان، شغل بازرگانی درنظر گرفته شده بود و او مدتی منشی پدرش در هامبورگ شد، اما از چنین شغلی بیزار بود و از خود عطش زیادی برای کسب دانش نشان می‌داد.

شوپنهاور در ۱۸۰۹ میلادی برای تحصیلات عالی به گوتینگن رفت، جایی که برای نخستین بار با اندیشه‌های کانت آشنا شد و به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفت. ۲ سال بعد برای تحصیل فلسفه و علوم طبیعی به دانشگاه برلین رفت و در کلاس‌های درس یوهان گوتلیب فیشته نیز شرکت کرد، اما به سرعت از آن روی گرداند.

وی در ۱۸۱۳ میلادی شروع به نوشتن رسالهٔ دکترای خود کرد. در فاصلهٔ میان سال‌های ۱۸۱۴ تا ۱۸۱۸ میلادی مهم‌ترین اثر خود را با عنوان جهان هم‌چون اراده و تصور به رشتهٔ تحریر درآورد، اما این اثر در آن زمان میان محافل فکری آلمان بازتاب چندانی نیافت.

سپس در ۱۸۱۹ میلادی به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه برلین استخدام شد. شوپنهاور که از هگل بیزار بود، ساعات تدریس خود را درست با ساعات کلاس درس هگل همزمان ساخت، اما دانشجویان از کلاس‌های درس او استقبال چندانی نکردند. همین امر باعث شد که تنها پس از ۲ ترم کار تدریس، دانشگاه را رها کند.

اگر چه آوازهٔ شوپنهاور دیر به دست آمد، اما پایدار بود. تاثیر او از آن جهت گسترده بود که افزون بر حوزه‌های معرفت‌شناسی و اخلاق، آموزه‌هایی نیز در قلمرو رهایی و فلسفه زندگی داشت، بدون این که در این عرصه‌ها به سنت‌های دینی و جزمیات متوسل شود.

آرتور شوپنهاور در ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ میلادی در فرانکفورت چشم از جهان فروبست. در اتاق کارش ۲ مجسمهٔ برنزی وجود داشت، یکی از کانت و دیگری از بودا.

 

بخشی از کتاب:

هرکس که در میان انسان‌ها زندگی می‌کند، به دفعات به اشتباه این‌طور نتیجه‌گیری می‌کند که ضعف‌های اخلاقی و ناتوانی عقلی به هم مرتبط هستند و از یکدیگر نشات می‌گیرند. شاید سرچشمهٔ این نتیجه‌گیری اشتباه از آن‌جایی است که این دو مورد از جهات زیادی مشابه یکدیگر به نظر می‌رسند؛ به دلیل همین قرابت مکرر است که بسیاری بر این باورند که این دو در یک خانه و زیر یک سقف زندگی می‌کنند. البته نمی‌توان منکر آن شد که این دو همیشه به یاری هم می‌آیند، کمک آن‌ها به هم برای هردو سودمند است، شاید دلیل اینکه دنیا و برخی از مردمانش چنین ظاهر نامطلوبی دارند همین باشد. حقارت شخصیت از فقدان دانایی سرچشمه می‌گیرد و شرارت و دروغ پدید می‌آورد، در مقابل، دانایی این صفات را دور می‌سازد. از منظر دیگر، در اغلب اوقات گمراهی باعث می‌شود که انسان نتواند حقایقی را که عقلش توانایی درک صحیح آن‌ها را ندارد، به درستی تشخیص دهد.

از خصوصیات انسان این است که اجازهٔ نمایان شدن درونیاتش را نمی‌دهد. حتی بزرگ‌ترین نوابغ نیز در برخی زمینه‌ها و علوم، جاهل و ناآگاه هستند و به این صورت به جهل ذاتی بشریت در خود اعتراف می‌کنند. بنابراین بدون هیچ استثنایی تمام انسان‌ها در درون خویش دارای صفات بد اخلاقی هستند، حتی بهترین و شاخص‌ترین انسان‌ها نیز گاهی اوقات با بروز عیوب درونی‌شان تعجبمان را برمی‌انگیزند. در میان بشریت، شرارت و نقصان درجات مختلفی دارد، اما هیچ انسانی از آن‌ها بی‌بهره نیست.

با وجود تمام این حقایق، در درون هر انسانی تناقض‌های فاحشی وجود دارد و به همین دلیل ممکن است که از دیدن شخصیت واقعی دیگران وحشت‌زده شویم. اگر آزمادئوس اخلاقی به عزیزدردانه‌هایش اجازه دهد که نه تنها از پشت بام و دیوارها بلکه از پس پردهٔ ریا، دروغ و خودنمایی و فریبی که تمام وجودشان را در برگرفته بیرون آمده و دیده شوند، آن هنگام درخواهیم یافت که صداقت در این دنیا چه تحفهٔ نادری است. با نگاه عمیق‌تری به افکار و رویاهایمان در می‌یابیم که چه بسیار اعمالی با ظاهری پرهیزگارانه در درونمان وجود دارد که در واقع تلاشی است برای پوشاندن شرارت‌ها و نقصان‌های درونی‌مان که در عمیق‌ترین و ناپیداترین زوایا نیز به وضوح دیده می‌شوند. جهان متمدن ما چیزی نیست جز یک نقاب بزرگ. در زندگی‌تان با شوالیه‌ها، کشیشان، سربازان، پزشکان، وکلا، اسقف‌ها، فیلسوف‌ها و انسان‌های بیشمار دیگری مواجه می‌شوید، اما آن‌ها همانی که می‌نمایند نیستند، تنها نقاب‌هایی هستند که در پس‌شان افرادی طماع و پول‌پرست حضور دارد. یک نفر نقاب عدالت بر چهره می‌زند تا بدان وسیله راحت‌تر بتواند رعایا را سرکیسه کند، شخصی دیگر با نقاب وطن پرستی مقصودی مشابه قبلی دارد و شخص سوم، با نقاب زهد و ایمان. بسیاری نیز در پس نقاب فلسفه، نوع دوستی و امثال آن‌ها پنهان می‌شوند و آن را ابزاری در جهت رسیدن به خواهش‌هایشان می‌دانند. و اما زن‌ها معمولا از حق انتخاب کمتری برخوردارند، ایشان معمولاً از نقاب‌های پاکدامنی، فروتنی و سادگی استفاده می‌کنند. در جهان نقاب‌های مشابهی وجود دارد که تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، و درست به مانند نقاب‌هایی با یک طرح اما در رنگ‌های مختلف ظاهر می‌شوند. در میان این نقاب‌ها به ندرت می‌توان اثری از صداقت، ادب، مهربانی و ترحم واقعی پیدا کرد. همان‌طور که گفته شد، معمولاً در پس این نقاب‌ها چیزی جز کارخانه‌داران، سرمایه‌داران، بازرگانان و تجار وجود ندارد.

 

کدخبر: 5505


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اللهم عجل لولیک الفرج
امید بانوان
System Advertise