سه‌شنبه، 25 آبان 1400 - 09:31

همین حوالی؛ روایتِ داستان زندگیِ یک زن

کتاب همین حوالی نوشته نویسنده مشهور جومپا لاهیری است. این کتاب مجموعه ۴۶ قطعه کوتاه است که داستان زندگی یک زن را روایت می‌‌کند. این کتاب با ترجمه راضیه خوشنود منتشر شده است.

کتاب خوب- امیدبانوان؛ کتاب داستان زنی در نیمه دوم زندگی‌اش است که از زندگی‌اش روایت می‌کند. با او همراه می‌شویم وقتی با همسر یکی از دوستانش روبه‌ٰرو می‌شود و هردو حس می‌کنند کمی از هم خوششان می‌آید اما حاضر نیستند رابطه عفیفانه‌شان را کنار بگذارند. زن وارد محیط کار جدیدش شده است و سعی دارد آن‌جا را پر از کتاب کند تا روح به دفترش بیاید. در پارک پدر و دختری را می‌بیند که دخترک حاضر نیست شب را پیش پدرش بماند و از وقتی مادر خانه را ترک کرده پدر باید هرشب دختر را به خانه مادرش ببرد. این زن نویسنده‌ای تنها است که جهان را با نگاه خودش می‌بیند و روایت می‌کند. داستانی جذاب از روزمرگی‌هایی که برای ما تکراری نیستند.

 

خواندن کتاب همین حوالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

 

درباره جومپا لاهیری

جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) با نام اصلی نیلانجانا سودشنا ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن از پدر و مادری هندی متولد شد. او نویسنده برنده جایزه ادبی پولتیزر در سال ۲۰۰۰ است و یکی از کتاب‌های او نیز، بعدا به فیلم تبدیل شده‌اند.

خانواده او، زمانی که دخترشان سه ساله بود، به آمریکا مهاجرت کردند. پدرش کتابدار دانشگاه بود و مادرش هم علاقه بسیاری به این داشت که بچه‌هایش با فرهنگ بنگالی آشنا شوند. این است که زندگی او در دوران کودکی با سفرهایی به هند پر شده است. این خصیصه در داستان‌هایش نیز بازتاب پیدا کرده است. جومپا لاهیری در کالج برنارد، مدرک لیسانس ادبیات انگلیسی گرفت و در دانشگاه بوستون در رشته‌های زبان انگلیسی، ادبیات خلاق و ادبیات تطبیقی فوق لیسانس گرفت. بعد هم در رشته مطالعات رنسانس مدرک دکترا گرفت. او در سال ۲۰۰۱ با آلبرتو ووروولیاس-بوش روزنامه‌نگار ازدواج کرد. آن‌ها دو فرزند به نام‌های اکتاویو و نور دارند و در بروکلین زندگی می‌کنند.

باراک اوباما، در دوران ریاست جمهوری‌اش در آمریکا، جومپا لاهیری و پنج نفر دیگر را به عضویت کمیته هنری و علوم انسانی درآورد و کار و فعالیت در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی را بر عهده آنان سپرد.

از میان کتاب‌های جومپا لاهیری می‌توان به مجموعه داستان مترجم دردها اشاره کرد که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد و سال بعد، جایزه ادبی پولیتزر را از آن خودش کرد. جایزه پولیتزر که به ‌نام بنیان‌گذار آن جوزف پولیتزر، روزنامه‌نگار مجاری‌تبار آمریکایی، در سده نوزدهم نام‌گذاری شده‌ است، معتبرترین جایزه روزنامه‌نگاری در آمریکا است. این جایزه از سال ۱۹۱۷ در ماه آوریل و با نظارت دانشگاه کلمبیا به روزنامه‌نگاران، نویسندگان، شاعران و موسیقی‌دانان داده می‌شود.

خاک غریب (مجموعه داستان)، همنام (رمان) و گودی (رمان) هم از جمله کتاب‌های پرفروش هستند. همنام در سال ۲۰۰۳ منتشر شد و چند سال بعد در ساخت فیلمی به همین نام مورد اقتباس قرار گرفت. کتاب به عبارت دیگر نیز مجموعه‌ای از نوشته‌ها و یادداشت‌های لاهیری درباره یادگرفتن زبان جدید است. او که تصمیم گرفته بود زبان ایتالیایی بخواند، در این کتاب از تجربه غرق شدن در یک زبان و فرهنگ و دنیای جدید و لذت آموختن آن نوشته است.

عموم موضوعاتی که لاهیری در داستان‌هایش به آن‌ها می‌پردازد مهاجرت است. خانواده‌هایی که از هند به لندن و آمریکا مهاجرت کرده‌اند و این مهاجرت، تفاوت فرهنگی، دغدغه‌های والدین، مسائلی که با آن روبه‌رو می‌شوند، اهمیت فرهنگ کشور مبدا و تاثیر آن در زندگی فرزندانشان و ... در کتاب‌ها و آثار او بازتابی گسترده دارند. 

 

بخشی از کتاب همین حوالی

بیش‌تر وقت‌ها در تراتوریایی نزدیک خانه‌ام ناهار می‌خورم. جای دنج و کوچکی است. اگر تا ظهر به آن‌جا نرسم، جا گیرم نمی‌آید و باید تا ساعت دو صبر کنم.

تنها غذا می‌خورم، کنار دیگرانی که تنها غذا می‌خورند. آن‌ها را نمی‌شناسم، هرچند زیاد چهره‌های آشنا می‌بینم.

پدری آشپزی می‌کند و دخترش به سفارش‌ها می‌رسد. فکر می‌کنم دختر در بچگی مادرش را از دست داده. رابطهٔ این پدر و دختر چیزی است فراتر از پیوند خونی، پیوندی استوارشده با اندوهی مشترک. اهل این حوالی نیستند.

تمام روز در خیابانی پرهیاهو کار می‌کنند، اما خودشان از اهالی جزیره‌ای هستند. آن دو فروغ آفتاب را در مغز استخوان خود دارند، تپه‌های بایرِ لکه‌لکه از رمهٔ گوسفندان را و باد میسترال را که در امواج دریا آشوب می‌افکند. آن‌ها را در قایقی مجسم می‌کنم که مقابل غاری پرت‌افتاده لنگر انداخته است. دختر را می‌بینم که از عرشهٔ قایق شیرجه می‌زند و پدرش در این میان ماهی هنوز زنده‌ای را در دست دارد.

دختر به معنای دقیق کلمه پیشخدمت نیست، چون کم وبیش همیشه پشت پیشخان ایستاده.

«چی میل دارین؟»

صورت غذا را با خطی فشرده و من‌درآوردی روی تخته‌سیاهی نوشته‌اند. من هرروز غذایی متفاوت سفارش می‌دهم. دختر سفارش را می‌گیرد و آن را به پدرش می‌رساند که همیشه در آشپزخانه است.

وقتی وارد می‌شوم و می‌نشینم، دختر یک بطری آب و یک دستمال‌کاغذی برایم می‌آورد و بعد برمی‌گردد سر جایش پشت پیشخان. منتظر می‌مانم سفارشم آماده شود. بعد خودم می‌روم و آن را می‌گیرم.

امروز در میان گردشگران و کارمندانی که زیاد به این محله رفت وآمد دارند، پدری جوان و دخترش را می‌بینم. دخترک کم وبیش ده‌ساله است، با دو بافه موی طلایی، شانه‌هایی فروافتاده و نگاهی سرگردان. معمولا شنبه‌ها می‌بینمشان، اما این هفته عید پاک است و مدارس تعطیلند.حالا دیگر از زیروبم زندگی‌شان باخبرم: دختر حاضر نیست شب در خانهٔ پدرش بخوابد و شب‌ها را فقط پیش مادرش می‌گذراند. آن روزها که هنوز خانواده‌ای سه‌نفره بودند هم آن‌ها را در همین تراتوریا می‌دیدم. دوران بارداری مادر را به خاطر می‌آورم. خوب یادم است که زن و شوهر چه شور و هیجانی داشتند. یادم هست که چقدر قربان‌صدقهٔ هم می‌رفتند و مشتریان میزهای دوروبر چطور برایشان آرزوی خوشبختی می‌کردند. بعد از به‌دنیاآمدن بچه هم برای ناهار به این‌جا می‌آمدند. بعد از رفتن به شهربازی یا خرید مواد غذایی در پیاتزا۳، خسته و گرسنه از راه می‌رسیدند. احساس می‌کردم با دخترک پیوند نزدیکی دارم. مثل خودم تک‌فرزند بود و بین پدر و مادرش می‌نشست، با این تفاوت که پدر من هیچ از رستوران‌رفتن خوشش نمی‌آمد.

پارسال مادر از این محله رفت و پدر را تنها گذاشت. پدر از دست دختر عاجز شده و حتی می‌توانم بگویم به ستوه آمده است. دختر چنان به مادرش وفادار است که حاضر نیست در اتاق خودش در خانهٔ پدری بخوابد، در خانه‌ای که در آن بزرگ شده، در اتاقی که همیشه چشم‌به‌راه اوست. 

 

کدخبر: 6952


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اللهم عجل لولیک الفرج
امید بانوان
System Advertise