تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
سرویس : کتاب خوب
خبرنگار :
کدخبر : 11305
تاریخ : یکشنبه، 06 آذر 1401 - 10:00
یکی از ما دروغ می‌گوید یکی از ما دروغ می‌گوید نوشته کارن. ام مک‌منس آمریکایی رمانی هیجان انگیز و معمایی درباره ماجرای قتلی در دبیرستان است. این اثر از پرفروش‌های نیویورک‌تایمز است که تا کنون به ۳۷ زبان ترجمه شده است. این رمان نامزد بهترین داستان ادبیات کودک و نوجوان گودریدز در سال ۲۰۱۷ میلادی نیز بوده است.

کتاب خوب- امیدبانوان؛ سایمون پسری دبیرستانی و گوشه‌گیر است که به طرز مشکوکی می‌میرد. برانوین، اَدی، نیت و کوپر دوستان نزدیک سایمون متهمین اصلی این قتل هستند. تحقیقات می‌گوید مرگ سایمون تصادفی نبوده است و این اغاز ماجرای شگفت انگیز کتاب یکی از ما دروغ می‌گوید است. 

 داستان در هر فصل از زبان یک نفر روایت می‌شود اما یکی از این راوی‌ها دروغ می‌گوید.

 کارن. ام مک‌منس داستانی جذاب و هوشمندانه و غیرقابل پیش‌بینی نوشته است که خواننده را تا انتها درگیر خود می‌کند. داستانی که قتل و جنایت را به دنیای بچه‌ها آورده و فاجعه‌هایی از این دنیا روایت می‌کند. او کاراکترهایش را در برابر حوادثی قرار می‌دهد که ماهیت پنهان شخصیت خود را اشکار کنند.

 

کتاب یکی از ما دروغ می‌گوید برای چه کسانی مناسب است

 این اثر علاقه‌مندان به رمان‌های معمایی با رنگ و بوی جنایی را مجذوب خود خواهد کرد.

 

جملاتی از کتاب یکی از ما دروغ می‌گوید

برانوین، نیت و کوپر، همگی در حال صحبت با معلم‌ها هستند. اما من نمی‌توانم. کاش جیک۲۳ اینجا بود. موبایلم را از کیفم بیرون می‌آورم و سعی می‌کنم به او پیام بدهم، اما دست‌هایم به‌شدت می‌لرزد. پس زنگ می‌زنم.

خیلی سریع جواب می‌دهد. «عزیزم؟» از صدایش معلوم است که تعجب کرده. ما معمولاً به هم زنگ نمی‌زنیم. دوستانمان هم همین‌طورند. بعضی وقت‌ها که با جیک هستم و کسی به او زنگ می‌زند به شوخی می‌گوید: «کدوم خری زنگ زدن رو اختراع کرده؟» و بیشتر مواقع مادرش پشت خط است.

«جیک!»؛ فقط می‌توانم همین یک کلمه را به زبان بیاورم. دست کوپر به دور گردنم، تنها چیزی است که مرا سرپا نگه داشته. از شدت گریه نمی‌توانم حرفی بزنم. کوپر موبایلم را از دستم می‌گیرد.

«سلام رفیق، کوپرم. کجایی الان؟» کمی مکث می‌کند. «می‌تونی بیای پیشمون؟ یه...اتفاقاتی افتاده. ادی واقعاً ناراحته. نه نه، حالش خوبه، ولی...سایمون کِلیهِر خیلی حالش بد شد. با آمبولانس بردنش. نمی‌دونیم خوبه یا نه.» نمی‌توانست درست حرف بزند. کلمات در هم ذوب می‌شدند؛ مثل بستنی. به‌سختی متوجه حرف‌هایش می‌شوم.