باید با هم حرف بزنیم
کتاب باید با هم حرف بزنیم نوشته سلست هدلی است که با ترجمه علی موسوی دهشیخ منتشر شده است. کتاب باید با هم حرف بزنیم به شما یاد میدهد چگونه گفتوگویی بهدردبخور داشته باشید.
کتاب خوب_ امیدبانوان؛ جهان ما آنچنان با سیاست آسیب دیده و فناوری حواس ما را پرت کرده که برقراری گفتوگویی معنادار، دربارهٔ هر چیزی، به چالش تبدیل شده است. شاید مشکل اینجاست که گفتوگوهای مهم بهجای اینکه در سطح ملی باشند، در دفاتر کار و در راهروی مغازههای خواربارفروشی در جریاناند. شاید موضوع این باشد که گفتوگوهای واقعی، نه در فضای مجازی، بلکه در اتاقهای نشیمن، غذاخوریها، فرودگاهها و رستورانها میتوانند شکل بگیرند.
هرچقدر هم که باور داشته باشید سرتان در لاک خودتان است، باز هم اعمالتان بهشکلی واقعی و ملموس بر اطرافیانتان اثر خواهد گذاشت.
باید بیاموزیم چگونه با یکدیگر حرف بزنیم و مهمتر از آن چگونه به یکدیگر گوش دهیم. باید حرف زدن با مخالفانمان را بیاموزیم؛ چراکه (برخلاف دنیای مجازی) در زندگی واقعی نمیتوان از دوست بودن با همگان دست کشید. برقراری گفتوگوهای پر از ظرافت و جزئیات یکی از مهارتهای منحصربهفرد بشر است. در این کتاب با هنر ظریف گفت و گو آشنا میشوید.
خواندن کتاب باید با هم حرف بزنیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کسانی که میخواهند ارتباط بدون خشونت و مسالمت آمیز داشته باشند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب باید با هم حرف بزنیم
گونهٔ زیستی ما انسانها دیرزمانی است که از قابلیت گفتوگو بهره میبرد که ابزاری بسیار مهم است. در مقایسه با سایر مخلوقات، تواناییهای فیزیکی از نقاط قوت ما محسوب نمیشوند. ما چابکی یوزپلنگ، زهر اژدهای کومودو یا نیروی ناب خرس قطبی را میستاییم. یقیناً میدانیم که نبرد پنجهدرپنجه با یک خرس گریزلی به سود ما به پایان نخواهد رسید. ما قطعاً در رأس زنجیرهٔ غذایی قرار نداریم. در مقیاس ۱ تا ۵، نمرهٔ ما ۲.۲۱ است که ما را همسطح ماهی آنچووی قرار میدهد.
بااینحال و علیرغم ضعفهای فیزیکیمان، ما گونهٔ زیستی مسلط هستیم. شاید همین شکنندگی باعث شده است انسانها راههای دیگری برای رقابت کردن بیابند و سخن گفتن یکی از قویترین ابزارهای ما بوده است. سِت هورویتز، متخصص علوم اعصاب شنوایی، دراینباره میگوید:
ما خود را زیرکترین حکمرانان جدید این سیاره میپنداریم، حالآنکه گوشها و مدارهای اساسی شنوایی مغز ما طی ۴۰۰ میلیون سال تکامل یافتهاند و بخش اعظم این توانایی بر شنیدن صدای گونهٔ زیستی خودمان متمرکز بوده است. مهمترین سیگنالهای ارتباطی همینها هستند، حتی اگر قابلرؤیت نباشند. حس شنوایی در نقش یک سیستم هشدار تکاملیافته است، زیرا ما موجوداتی هستیم که روزها فعالیت میکنیم و شبها بینایی خوبی نداریم، اما حس شنواییمان در تاریکی و حتی هنگام خواب فعال است. یک صدا، حتی بدون مابازاء بصری، برای ما اهمیت زیادی دارد. ما بهگونهای تکامل یافتهایم تا به سخن گفتن دیگران گوش دهیم.
بسیاری از زیستشناسان تکاملی بنا را بر این گذاشتهاند که انسانها زبان را با اهداف اقتصادی توسعه دادهاند. ما به تجارت نیاز داشتیم و برای تجارت چارهای جز ایجاد اعتماد وجود نداشت. در تجارت با دیگران زبان نقش بسیار مهمی ایفا میکند. دو انسان اولیه نمیتوانستند برای معاملهٔ سه کاسهٔ چوبی با شش شاخه موز به توافق برسند، مگر اینکه درمورد سایر شرایط معامله نیز به توافق میرسیدند؛ چه نوع چوبی برای ساختن آن کاسهها استفاده شده است؟ آن موزها از کجا آمدهاند؟ جوش خوردن این معامله تنها با استفاده از زبان اشاره و صداهای نامفهوم تقریباً غیرممکن بوده است و انجام آن، بر اساس شرایط موردتوافق، بین طرفین پیوند اعتماد ایجاد میکند.