یادداشت. امید بانوان؛ درست در هیاهوی شور و شادی نزدیک به عید غدیر، در ساعاتی که دلها مهیای شادی بودند و خانهها پر از نور چراغانی، آسمان تهران و چند شهر دیگر از صدای انفجار لرزید.
آن شب، اسرائیل تصمیم گرفت با موشک و حمله، نهفقط یک هدف نظامی را نشانه بگیرد، که معنای وحدت را. اما غدیر، هیچوقت با بمب و موشک خاموش نمیشود.
غدیر، فقط یک واقعه تاریخی نیست؛ عهدیست که در جانِ انسانهای روشن باقی میماند. و چه بسیار آنهایی که بینام و بینشان، در شب حمله، با خونشان با غدیر بیعت کردند تا عدالت همچنان افق روشن این جهان بماند. مثل فرشته باقری، خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دفاع مقدس و دختر یکی از سرداران ارشد نظامی که در حملههای اخیر شهید شد. او، روایتگر دفاع و درد بود؛ حالا خودش، روایتِ ناگفتهای از ایستادگیست. حالا نه در نقش گزارشگر، که خود، موضوع گزارش شده بود. او، نماینده بسیاری از زنانیست که در این حوادث نه فقط مادر و دختر و همسر، بلکه روایتگر حقیقت هم بودند.
«فرشته باقری» فرزند سردار سپهبد شهید «محمد باقری» خبرنگار گروه فرهنگی در خبرگزاری دفاع مقدس، در حمله رژیم صهیونیستی، همراه با پدرش شهید شد.
در
این چند روز، موج اخبار تکراری و گاه ضدونقیض، بیشتر از آنکه مردم را آگاه کند،
خستهشان کرد.
همهچیز از یک اتفاق شروع شد و تبدیل شد به مسابقهای بیپایان برای پیشیگرفتن در بازنشر. در میانهی این رقابت پرهیاهو، خبرهایی از دل مردم، از خانههای بیپنجره و مادرهای بیپناه گم شدند. اسمهایی که هرگز اعلام نشد. روایتهایی که هرگز شنیده نشد.
کندی اینترنت، ضعف فیلترشکنها، و مسدود بودن گاه و بیگاه برخی پلتفرمها باعث شد حتی خبرنگاران حرفهای هم تنها به بازنشر اخبار رسمی روی بیاورند. تکلیف غیر حرفهایها هم که از همان ابتدا معلوم بود، نشر فیکنیوز و شایعه و تشویش اذهان.
در میان این هیاهو، کم نبودند کسانی که به جای همدلی، به تسویهحسابهای قبلی روی آوردند. آنان که بحران را فرصتی برای تفرقه دیدند و با پمپاژ نفرت، نمک بر زخمها پاشیدند. اما در همین میدان پر تنش، جرقههایی از امید هم دیده میشد. آنجاکه هر یک بنا به تخصص و حرفه خویش سعی در برقراری آرامش و افزایش آگاهی جامعه داشت.
با اعلام وزارت ارتباطات مبنی بر احتمال اعمال محدودیت اینترنت در روزهای آینده بسیاری برای خبررسانی به پروکسیهای تلگرام یا پلتفرمهایی چون ایتا کوچ کردند؛ و ما ماندیم با انگشتانی روی صفحهکلید و قلبی پر از سؤال. آیا همهی این انتقالها، فقط برای جنگیدن با اخبار جعلیست، یا برای روایتکردن حقیقتی عمیقتر؟
رسانهها از جان مایه گذاشتند؛ ولی بیشتر برای بازنشر. در شرایطی که دسترسی میدانی تقریباً وجود نداشت و خبرنگار واقعی با محدودیتهای گسترده مواجه بود، کانالها و صفحات خبری تلاش کردند اخبار رسمی را با سرعتی بالا بازنشر کنند تا بلکه پیشدستی کنند از اخبار فیک و موجهای شایعه. اما این شتاب، نتوانست آن چیزی باشد که مردم در دل بحران میخواهند: تحلیل، معنا، آرامش.
نکته مهم اینجاست که نبودِ دسترسی میدانی باعث شد عمق ماجراها زیر دستوپای سرعت گم شود. برای بسیاری، این روزها یادآور گذشتههاییست که رسانهها درگیر تکرار بودند و مردم تشنهی تحلیل.
در روزگاری که همه چیز سرعت و سطح شده، شاید وقت آن باشد که رسانهها کمی مکث کنند، مردم نفس بکشند و صدای حقیقت نه در فریاد، که در دقت و روایتهای نرم ولی بیدار شنیده شود.
ما
در دل این اتفاقات، باید بپذیریم که رسانه فقط بلندگو نیست؛ رسانه قلب دارد، حافظه
دارد، تعهد دارد.
وگرنه، چه فرقی دارد با یک ربات بازنشرگر که فقط حجم تولید بالا ببرد و عمق را جا بگذارد؟
میتوان اخبار را منتشر نکرد، اما نمیتوان انسانیت را ندید. میتوان چند ساعتی از پلتفرمها دور ماند، اما نمیتوان وجدان را تعطیل کرد.
شاید
بهتر باشد به جای مسابقه برای «اول شدن» در خبر، کمی مکث کنیم و بنویسیم برای
«ماندن» در خاطر.
تا
کسی بپرسد: در آن شب تاریک، که نه اینستاگرام باز میشد، نه واتساپ، نه تلگرام…
چه
کسی با ما بود؟
چه کسی فقط برای خواندن دل ما نوشت، نه برای نمایش دادن دانستههای خودش؟
شاید
جواب، یک یادداشت آرام باشد.
شاید
فقط یک امضا:
رها.