تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
سرویس : کتاب خوب
خبرنگار :
کدخبر : 8211
تاریخ : دوشنبه، 23 اسفند 1400 - 10:21
مثل یک دانشمند موشکی فکر کن! کتاب مثل یک دانشمند موشکی فکر کن! نوشته اوزان وارول است که با ترجنه حمید هاشمی منتشر شده است. این کتاب راهکارهایی ساده برای جهش‌هایی بزرگ در کار و زندگی می‌پردازد.

کتاب خوب- امیدبانوان؛ فکرکردن مانند دانشمند موشکی یعنی سعی کنیم از دیدی متفاوت به جهان نگاه کنیم. دانشمندان موشکی هر چیز غیرقابل‌تصوری را ممکن می‌دانند و مسائل حل‌نشدنی را حل می‌کنند. آن‌ها شکست‌ها را به موفقیت و محدودیت‌ها را به مزیت تبدیل می‌کنند. هر شکستی را معمایی می‌دانند که باید آن را حل کرد، نه بن‌بستی که نمی‌توان از آن عبور کرد. آن‌ها بر اساس اعتقاد کورکورانه حرکت نمی‌کنند، بلکه با سلاح شک و تردید راه خود را می‌جویند. هدف آن‌ها کسب نتایج کوتاه‌مدت نیست، بلکه به پیشرفت‌های طولانی‌مدت فکر می‌کنند. آن‌ها می‌دانند هیچ قانونی وحی مُنزل نیست، هیچ پیش‌فرضی غیرقابل تغییر نیست و همیشه می‌توان راه جدیدی برای حل مشکلات پیدا کرد.

برخی از نکاتی که در این کتاب مطرح می‌کنیم، در مورد تمام علوم صدق می‌کند. فکرکردن مثل دانشمند صنایع موشکی محاسن بسیاری دارد، ولی اغلب ما تصور می‌کنیم باید حتماً نابغه باشیم تا بتوانیم مثل دانشمند موشکی فکر کنیم. اما موضوع این کتابْ نظریهٔ پیچیدهٔ پرتاب موشک نیست و ربط چندانی به مسائل دقیق صنایع هوافضا ندارد. نه نموداری در آن وجود دارد و نه نیازی به فرمول‌های اتحاد و تجزیهٔ ریاضی دارد. منظور نویسنده از مثال‌زدن علوم پیچیدهٔ هوافضا خلاقیت و تفکر انتقادی است که اگر دکترای اخترفیزیک هم نداشته باشید، می‌توانید در مورد آن‌ها بصیرت به دست بیاورید و هر کس این کار را بکند، زندگی‌اش دستخوش تغییر می‌شود.

این کتاب بسیار کاربردی است و به توضیح مزایای تفکر دانشمندان موشکی بسنده نمی‌کند، بلکه راهکارهای ملموس و عملی استفاده از این سبک تفکر را هم نشان می‌دهد تا هر کسی هر جایی که هست، در سایت پرتاب موشک، در اتاق هیئت مدیره یا در اتاق نشیمن خانه‌اش، بتواند از آن استفاده کند.  

 

خواندن کتاب مثل یک دانشمند موشکی فکر کن! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که به دنبال موفقیت هستند پیشنهاد می‌کنیم.

 

بخشی از کتاب مثل یک دانشمند موشکی فکر کن!

من در خانواده‌ای معمولی متولد شدم و همیشه در پی فرصت‌های بهتر در زندگی می‌گشتم. پدر من در شش‌سالگی شروع به کار کرده بود تا به پدرش که رانندهٔ اتوبوس بود و مادرش که خانه‌دار بود کمک کند. او همیشه قبل از طلوع خورشید از خواب بیدار می‌شد، روزنامه‌هایی را که تازه از دستگاه چاپ بیرون آمده بود جمع می‌کرد و قبل از این‌که به مدرسه برود آن‌ها را می‌فروخت. مادرم در یکی از روستاهای ترکیه به دنیا آمد و بزرگ شد و پدرش، پس از مدتی چوپانی، در مدرسه‌ای دولتی معلم شد؛ مدرسه‌ای که خودش با کمک مادربزرگم، که او نیز معلم بود، خشت‌به‌خشت ساخته بود.

در دوران کودکی و نوجوانی من، برق شهر ما دائمی نبود و خاموشی‌های مکرر برای من، که پسر کوچکی بودم، ناراحت‌کننده و ترس‌آور بود. پدر من برای این‌که حواسم را از خاموشی پرت کند، بازی مخصوصی ابداع کرده بود. هر وقت برق می‌رفت، او شمعی روشن می‌کرد، توپ فوتبال من را برمی‌داشت و برایم توضیح می‌داد چه‌طور زمین (توپ فوتبال) به دور خورشید (شمع) می‌چرخد. 

این اولین درس‌هایی بود که در حوزهٔ نجوم آموختم و فکرم را به‌شدت مشغول خود می‌کرد.

شب‌ها موقع خوابیدن به کیهانی فکر می‌کردم که پر از توپ‌های فوتبال است. اما در طول روز دانش‌آموزی بودم که در سیستمی آموزشی، که بسیار بر یکسان‌سازی تأکید داشت، درس می‌خواند. معلم دبستانْ ما را به اسم‌های واقعی‌مان مثل عثمان یا فاطمه صدا نمی‌زد، بلکه مثل گوسفندان برای هر دانش‌آموزی عددی انتخاب کرده بود و اسم یکی ۱۵۴ و اسم دیگری ۳۵۹ بود (عددی که برای من انتخاب کرده بود کدی است که در تمام عمرم برای رمزگذاری همه‌چیز استفاده کرده‌ام و به‌همین‌دلیل نمی‌گویم چه عددی بود. همیشه می‌گویند رمزتان را مرتب عوض کنید، ولی من این کار را نمی‌کنم). ما در مدرسه لباس‌های مشابهی می‌پوشیدیم؛ همه لباس‌های یک‌شکل آبی روشن و یقه‌سفید داشتیم و پسرها همه باید موهای‌شان را می‌تراشیدند.

هر روز صبح سرود ملی می‌خواندیم، بعد سوگند دانش‌آموزی می‌خوردیم و عهد می‌کردیم وجودمان را فدای ملت کنیم. پیام این کارها کاملاً روشن بود: خود را به انقیاد درآورید، امیال غریزی خود را سرکوب کنید و یکسان‌شدن را به قصدِ دست‌یابی به هدفی والاتر بپذیرید.