کرج - امید بانوان؛ تیلدا حسینی؛ هفته آینده روز خبرنگار را در پیش داریم. مناسبتی مهم در تقویم، بله فقط در تقویم! مناسبتی که مثل بسیاری از مناسبتهای مهم دیگر به هر دلیل ساده از کنار آن رد میشویم و نهایتا به برگزاری یک بزرگداشت یا مناسبتی نیز خاتمه خواهد یافت. در حالی که انتظار خبرنگاران و اصحاب رسانه دقیقا این نیست. به راستی فکر میکنید انتظار یک خبرنگار در چنین روزی چیست؟ یک تبریک صمیمانه، یه هدیه نقدی یا غیر نقدی، یک جشن باشکوه و تقدیر از فعالان هر حوزه؟! در سطحیترین حالت بله شاید هر یک از اینها یا تمام اینها حسی خوشایند و مطبوع را در خبرنگاران ایجاد نماید و انگیزه بیشتری نیز به آنها بدهد تا کار خود را شایستهتر از قبل و امیدوارانهتر از سابق انجام دهند.
اما اگر کمی عمیقتر فکر کنید متوجه نیازی در اصحاب رسانه میشوید که هیچ وقت به آن پاسخ داده نشده و آن «گوش دادن صمیمانه به حرفها و دغدغه آنهاست» و دقیقا منظورم گوش جان سپردن است نه فقط شنیدن، آن هم در مجلسی تشریفاتی با حضور اصحاب رسانه ولی حتی برای شنیدن حرف آنها، شنیدن نه گوش دادن، زمانی محدود در نظر گرفته میشود و افرادی معدود به صورت منتخب از طرف جمع صحبت می کنند که نصف آن شعر است و بداهه و تبریک و نیم دیگر به حرفهای تکراری و بعد با دعا و صلوات مجلس را ختم به خیر میکنند تا سال بعد و روز 17مردادی و شاید بارقه امیدی دیگر برای برگزاری جشن یا مجلسی به مناسبت روز خبرنگار!
چند درصد از این مراسمهایی که به مناسبت روز خبرنگار برگزار شد، البته اگر برگزار شود، تریبون و میکروفون در اختیار خبرنگاران بود که هر یک مودبانه و محترمانه فقط از آخرین خاطره بد خود در آخرین پوشش خبری بگویند؟ اصلا آن را بنویسند. اصلا روزی به اسم خبرنگار داریم که در آن روز همه مسئولین فقط از خبرنگاران سوال بپرسند و خبرنگار بیدغدغه نوشتن و عکس انداختن و توجه به حواشی مجلس فقط آرام و با طمأنینه بنشیند و قصهای را بگوید که اگر هر یک از خبرنگاران حاضر فقط به یک خط از آن اشاره کنند و از روی سن پایین بیایند، خبرنگار بعدی بی هیچ درنگی باقی قصه را ادامه خواهد؛ چون درد همه مشترک است. آری درد را از هر طرف بنویسی و بخوانی درد است همان درد قدیمی. درد بیتوجهی!
درد خبرنگاران از بیتوجهی مسئولان به صنف و مقام خبرنگاران گرفته تا احترام به شأن و رتبه آنها دردی است که فقط باید خبرنگار باشی تا آن را خوب با پوست و گوشت خود درک کنی. درد دعوت شدن رسمی به یک مراسم ولی رد نشدن از گیت حراست را فقط یک خبرنگار میفهمد. وقتی پشت دری ایستاده که حتی مردم عادی به راحتی با گفتن کلمه «روابط عمومی» از آن عبور میکنند ولی خبرنگار باید بایستد تا از روابط عمومی کسی بیاید و با لیستی که دیر رسیده، هماهنگی که انجام نشده، اسمی که در لیست از قلم افتاده روبرو شود، متن پیامک و دعوتنامه و کارت خبرنگاری را نشان دهد، از برنامه عقب بیفتد، زیر لب با خود این سؤال همیشگی را بپرسد که «چرا من؟ و بین این همه شغل، چرا خبرنگاری؟!» و آن وقت وقتی که با هزار مکافات وارد برنامه شد تازه میفهمد «چرا او؟ و چرا بین این همه شغل، خبرنگاری!» آری تنها خبرنگار که باشی میفهمی چطور همه دغدغههای شخصیات در حین پوشش برنامه ذوب میشود و تمام توجه تو به لنز دوربین، به نوک قلم و به مسائلی معطوف میشود که قرار است تا ساعتی دیگر تیتر و عکس خبری را تشکیل دهند که میتواند در سرنوشت جماعتی موثر باشد. همان جماعتی که هیچ وقت یادش نیست روز خبرنگار چه روزیست؟ یا شاید اصلا چرا روزی در تقویم به این مناسبت نامگذاری شده است؟ او حتی تو را به نام و نشانیات نمیشناسد، ولی او تو را و کار تو را دوست دارد.
باور کن در این شهر هر روز هستند افراد بینام و نشانی، گمنامانی که کار خود را خوب بلدند، همانهایی که حتی شاید در تقویم نیز برای شغل آنها نامی و نشانی گذاشته نشده باشد؛ ولی آنها هر روز صبح مثل خورسیدی که در آسمان طلوع میکند و ما از حضور همیشگی آن آنقدر دچار عادت شدهایم که وجودش را و اهمیت وجودش را فراموش کردهایم، با عشق طلوع میکند؛ بدون توجه به این که چه کسی قدردان زحمات او بود، چه کسی یادش آمد بودنش را و ...
پس تو نیز بی دغدغه دیده شدن یا نشدن؛ رها از اضطراب شنیده شدن یا نشدن؛ گوش جان بسپار به همان ندای درونی که تو را تا این لحظه سرپا نگهداشت علیرغم همه مشکلات، کمبودها، تحقیرها، اهانتها و نادیده گرفته شدنها. باور کن خیلیها هستند که نه تنها خورشید را نمیبینند که به لحظه طلوع آن لعنت میفرستند چون عادت دارند به شب، به تاریکی و دلشان نمیخواهد نوری بتابد به تاریکی حریم امن و آسایششان ولی خورشید که از تابیدن دست برنمیتابد او آفریده شده برای تابیدن همان طور که تو زاده شدی برای تاباندن نور آگاهی.
پس در رسالت خبری خود از هیچ پرتوی دریغ نکن. امن و راحت بتاب بر همه تاریکیهای جامعه و اجازه بده با با قلم زدن شیوا و منصفانه در وادی آگاهی، تمام زوایای تاریک ذهن جامعه مملو از حضور تو شود؛ حتی اگر همین جامعه فراموش کرد روزی به نام تو در این تقویم رقم خورده است.
* عکس مربوط به اعتراض و حرکت معنادار خبرنگاران به وضعیت نابسامان هوای خوزستان (اهواز) در حاشیه نشست خبری معصومه ابتکار -بهمن 93