اینها همه یعنی چه؟
اینها همه یعنی چه؟ نوشته تامس نیگل، درآمدی بسیار کوتاه بر فلسفه است برای کسانی که درباره فلسفه هیچ چیز نمیدانند اما هر روز با سوالات فلسفی روبهرو هستند.
کتاب خوب- امیدبانوان؛ آیا پرسشهای دشوار فلسفه باید برای همهٔ انسانها اهمیت داشته باشد؟ تامس نیگل در کتاب کمحجم اینها همه یعنی چه؟ این پرسشهای دشوار را وارد زندگی ما میکند و توضیح میدهد که چرا این مسائل در طی قرنها متفکران زیادی را به خود جلب کرده است. نیگل در این کتاب درباره پرسش هایی فلسفی که در زمینه های گوناگونی مثل مرگ، زندگی، عدالت، ذهن و مفاهیم دیگری مانند اینها به ذهن انسان میرسد سخن گفته است.
نیگل در این کتاب ۹ مسئله فلسفی را بررسی کرده است:
معرفت به جهانی ورای اذهانمان، معرفت به اذهانی غیر از اذهان خودمان، ربط و نسبت بین ذهن و مغز، چگونه زبان ممکن میشود، آیا ما دارای ارادهٔ آزاد هستیم، مبنای اخلاق، کدام نابرابریها ناعادلانهاند، ماهیت مرگ، معنای زندگی
نیگل در این کتاب از نقطه «حیرت» به مسائل اصلی فلسفه میپردازد. عنوانِ کتاب، اینها همه یعنی چه؟، هم حکایت از حیرت او دارد؛ حیرت از جهانی که خود را در آن مییابد. حیرت در اینجا نقطهٔ مقابل پیشپاافتادگی و روزمره بودن است. او خاستگاه فلسفه را حیرت از جهان و حیرت از وجود خودش و ربط و نسبتش با جهان میداند. یگل در این کتاب در دام «تاریخ» یا «اصطلاحات فنی» نیفتاده است. او صراحتاً میگوید که مسائل فلسفی مستقیماً از ربط و نسبتِ آدمی با جهان پدید میآیند نه از مکتوبات و آثار متفکران بزرگ؛ یعنی این مسائلِ فلسفی در ذهنِ انسانهای فکور و ژرفاندیشی مطرح میشوند که ممکن است هیچ از تاریخ فلسفه خبر نداشته باشند. او همچنین تمام سعی خود را به کار گرفته است که از اصطلاحات فنی و تخصصی فیلسوفان اجتناب کند. هم تاریخ و هم اصطلاحات فنی، فلسفه را از ایفای نقش در زندگی روزمره باز میدارند و آن را از رسالت اصلی خود دور میکنند.
نیگل در این کتاب نوعی رندی و شوخطبعی در بیان مسائل فلسفی دارد. ازاینرو، ماحصل کارش اثر بسیار جذابی شده که خواننده از آن ملول و دلزده نمیشود.
خواندن کتاب اینها همه یعنی چه؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
برای کسانی که به حیات فکری خود اهمیت میدهند و دغدغهٔ سردرآوردن از کار و بار عالم دارند کتابِ نیگل بسیار جذاب خواهد بود.
جملاتی از کتاب اینها همه یعنی چه؟
اگر دربارهٔ این مسئله تأمل کنید، درون ذهن خودتان تنها چیزی است که میتوانید به آن مطمئن باشید.
هر باوری که داشته باشید -اعم از اینکه این باور دربارهٔ خورشید، ماه، و ستارگان، خانه و محلهای که در آن زندگی میکنید، تاریخ، علم، و دیگر انسانها، و حتی وجود جسم خودتان باشد- بر مبنای تجارب و افکار، احساسات و دریافتهای حسی شما استوار شده است. اینها تمام آن چیزی هستند که باید مستقیماً به آن تکیه کنید، خواه کتابی را در دستتان ببینید، خواه کفِ اتاق را زیر پایتان احساس کنید، خواه به یاد بیاورید که جرج واشینگتن اولین رئیس جمهور آمریکا بود و آب چیزی نیست جز H۲O. هر چیز دیگری در مقایسه با تجارب و افکار درونیتان بسیار دورتر از شماست، و تنها از طریق همین تجارب و افکار شما به ذهن و ضمیرتان راه مییابد.
معمولاً دربارهٔ وجود کف اتاق در زیر پایتان یا دربارهٔ وجود درختی بیرون پنجره یا دربارهٔ وجود دندانهای خودتان هیچ شک و تردیدی به خود راه نمیدهید. درواقع بیشتر اوقات دربارهٔ حالات ذهنیای که شما را از این چیزها آگاه میکنند تأمل نمیکنید: شما مستقیماً از این چیزها آگاه میشوید. اما از کجا میدانید که این چیزها واقعاً وجود دارند؟ اگر همهٔ این چیزها درواقع تنها در ذهن شما وجود داشته باشند -اگر هر چیزی که جهان واقعیِ بیرونی میدانید فقط رؤیا یا توهمی عظیم میبود که هرگز از آن بیرون نمیآمدید- آیا چیزها بهنظرتان متفاوت جلوه نمیکردند؟
کدخبر: 10567








