هویج، تخممرغ یا قهوه؟
دختری با پدرش درد دل میکرد و از شرایط بد زندگی شکایت میکرد. وی به حدی ناامید و دلسرد شده بود که دیگر هیچ میلی به ادامه زندگی درخود نمیدید. آنقدر از کشمکشهای زندگی بیزار شده بود که ذهنیت جدیدی را در زندگیاش پذیرفته بود: «به محض این که مشکلی را حل میکنم دردسر جدیدی شروع میشود. گویی مشکلات و دغدغههای زندگی پایانی ندارد.»
پدر دختر که سرآشپز ماهری بود، سعی کرد به جای نصیحت کردن با روش بهتری به دخترش کمک کند. از دخترش دعوت کرد تا با هم روزی را در آشپزخانه پدر سر کنند. پدر بلافاصله دست به کار شد. سه قابلمه را از آب پر کرد و روی اجاق قرار داد. وقتی آب جوش آمد در یکی مقداری هویج ریخت، در دیگری تعدادی تخممرغ گذاشت و در ظرف سوم مقداری دانه قهوه ساییده نشده ریخت. بدون این که کلامی با هم رد و بدل کنند، نشستند و منتظر جوشیدن مواد شدند.
دختر با بیصبری و دلخوری بسیار این کارها را نظاره میکرد و پیش خود فکر میکرد درحالیکه وی این چنین غرق مشکلات زندگی است، پدرش به کارهای عجیب و غریب دست زده. گویی شرایط روحی وی اصلا مهم نیست. بعد از گذشت یک ساعت و نیم، بالاخره پدر به سمت اجاق رفت، تخممرغها را از ظرف بیرون آورد و داخل کاسهای گذاشت. هویجها و قهوه را هم از آب بیرون کشید و داخل ظرفهای جداگانهای ریخت. بعد رو به دختر کرد و از وی پرسید:
ـ « عزیزم چی میبینی؟»
دختربا کمی عصبانیت پاسخ داد:
« هویج، تخممرغ و قهوه!»
پدر از وی خواهش کرد کمی جلوتر بیاید و هویج را با دست لمس کند. دختر متوجه شد که هویج ها کاملا پخته و نرم شدهاند. بعد به خواهش پدر یکی از تخممرغها را برداشت و شکست و تخممرغ پخته و سفت شده را کنار هویجها قرار داد. آخر سر هم پدر وی را مجبور کرد کمی از آن قهوه را مزهمزه کند. از شدت تلخی قهوه ابرو درهم کشید و نگاه معترضی به پدر انداخت.
ـ « پدر، نمیفهمم منظور شما از انجام دادن این کارها چیست؟»
پدر توضیح داد: «دخترم، تمام اینها در دمایی حدود 212 درجه فارنهایت قرار گرفتند، اما هر کدام عکسالعمل خاصی نشان دادند. هویج که آنقدر سفت و محکم و غیر قابلانعطاف بود بعد از جوشیدن در چنین حرارتی ضعیف و نرم شده. تخممرغی که اینقدر نازک و شکننده است و مایع داخل آن تنها با غشاء ظریفی حفظ میشود بعد از قرار گرفتن در آب جوش تغییری این چنینی کرد و داخل آن سفتتر شد. دانههای قهوه که ذاتی منحصر به فرد دارند به محض اینکه در چنین حرارتی قرار گرفتند تلخ تر و غلیظتر شدند.
حال به من بگو تو در زندگی کدامیک از اینها هستی؟ وقتی شرایط بد و مصیبتهای مختلف در خانهات را میزنند به آنها چگونه پاسخ میدهی؟ مثل هویج برخورد میکنی، رفتارت شبیه تخممرغ است یا ماهیت قهوه مانندی داری؟ میخواهم بدانم آیا مثل هویج ظاهرا سفت و محکم به نظر میرسی ولی با کمی رنج، مشکلات و شرایط سخت شل میشوی و قدرت خود را از دست میدهی؟ شاید هم مثل تخممرغ هستی با قلبی نرم و انعطافپذیر؟ و روحی سیال و جاری که مرگ، شکست، جدایی، بیکاری و هزاران امر ناخوشایند دیگر فقط تو را محکمتر و قویتر میکند. ظاهر تو همان است مثل پوسته تخممرغ که پخته یا نپخته آن یکسان است. اما دخترم، انسانی که این گونه باشد از درون غمانگیزتر و تلختر است، پرطاقتتر و جانسختتر است با روحی پرمایه و قلبی قوی در حالی که ظاهر وی هرگز این خصوصیت را نشان نمیدهد.
شاید هم ترجیح میدهی مثل این دانههای قهوه باشی. قهوه تا وقتی به دمای 212 درجه فارنهایت نرسد طعم اصلی و نهایت تلخیاش را نشان نمیدهد. وقتی آب به درجه جوش برسد قهوه طعم اصلیاش را ول میکند و مزهاش بهتر میشود. وقتی شرایط به بدترین حالت ممکن برسد، تو بهتر و بهتر رشد میکنی. وقتی مردم زیاد حرف میزنند و تو سکوت میکنی، بیشتر مورد تحسین و احترام قرار میگیری. وقتی تاریکترین لحظه فرا میرسد و رنج به حد اعلای خود میرسد، تازه عبادت تو به سطح والاتری میرسد.
مخاطب عزیز تو با شرایط بد زندگی چگونه تا میکنی؟ آیا تابهحال از خودت پرسیدهای کدام یک از اینها هستی؟ هویج،تخممرغ یا قهوه؟!
گردآوری و ترجمه: تیلدا حسینی
«مجموعه 100 حکایت آموزنده»
کدخبر: 37