چرا با آدم عوضی ازدواج میکنیم؟
چرا با آدم عوضی ازدواج میکنیم؟ کتابی نوشته آلن دوباتن، فیلسوف پرطرفدار معاصر است. این اثر یکی از کتابهای مجموعه مدرسه زندگی است که با هدف پرورش هوش عاطفی به کمک فرهنگ نوشته شده است.
کتاب خوب- امیدبانوان؛ مؤسسه مدرسه زندگی در نقاط مختلف دنیا فعالیت میکند و خدماتی در حوزه روانشناسی در قالب کلاس، فیلمسازی، همایش و .... میدهد. یکی از خدمات موسسه هم انتشار کتابهایی در باب مهمترین مسائل حیات فرهنگی و عاطفی معاصر است.
با هر کس که ازدواج کنید ممکن است آن فرد کمی برایتان نامناسب باشد. هیچ کس انتظار ندارد که همه چیز بینقص باشد، چون قطعا اینطور نخواهد بود. با این حال، برخی زوجها آنقدر با هم ناسازگارند، آنقدر از هم دلشان پر است و از یکدیگر ناامیدند، که باید حدس زد قضیه صرفا بیتوجهیهای معمول نیست، موضوع دیگری در میان است، و آن این است: ظاهراً با یک آدم عوضی ازدواج کردهاند. اما چطور ممکن است در این عصر روشنگری و سرشار از اطلاعات چنین خطاهایی رخ دهد؟
درباره کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج میکنیم؟
آلن دوباتن در این کتاب درباره چرایی این موضوع حرف میزند. او میگوید آدمی که به نظر ما خوب و شایسته میرسد در حقیقت آدمی است که ما اورا به خوبی نمیشناسیم. او در این کتاب در سه فصل جداگانه به این موضوع میپردازد که دلایل انتخاب نادرست چیست و چه کارهایی باید بکنیم تا بتوانیم درستترین انتخاب را برای زندگی مشترکمان داشته باشیم.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
با توجه به این که این تقریباً بزرگترین اشتباهی است که هر یک از ما ممکن است مرتکب شویم ، این کتاب میتواند کمک شایانی باشد در جهت جلوگیری از این اشتباه پردردسر، برای تمام افرادی که در آستانه این امر مهم هستند.
درباره آلن دوباتن
آلن دوباتن فیلسوف، نویسنده و مجری تلوزیون فرانسوی است که دغدغهاش نوشتن درباره زندگی روزمره به شیوهای فلسفی است. او در تمام نوشتههایش میکوشد فلسفه را وارد زندگی عادی انسان کند. دوباتن آنقدر به این موضوع علاقه دارد که دوره دکتری خود در دانشگاه هاروارد را رها کرد تا درباره فلسفه در زندگی به زبان ساده بنویسد.
مهمترین کتابهای آلن دوباتن، تسلی بخشیهای فلسفه، هنر سیر و سفر و پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند، نام دارند.
بخشی از کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج میکنیم؟
در گذشتههای دور، ازدواج یک تجارت منطقی بود، کافی بود قوارهٔ زمینتان به زمین آنها بخورد. ازدواج یک رابطهٔ سرد و ظالمانه بود و هیچ ربطی به خوشبخت شدن طرفین نداشت. هنوز که هنوز است دچار این معضل هستیم.
آنچه جایگزین ازدواج منطقی شد، ازدواج غریزی بود، یا ازدواج رمانتیک. این ازدواج به فرد تحمیل میکرد که احساسش نسبت به طرف مقابل باید تنها راهنمای او برای اقدام کردن باشد. اگر کسی احساس میکرد «عاشق است»، برایش کافی بود. دیگر سؤالی پرسیده نمیشد. احساسات بر فرد مستولی میشد. غریبهها فقط میتوانستند پیدایش این احساس را تحسین کنند، و طوری به آن احترام بگذارند که گویی فرد یک روح ملکوتی را ملاقات کرده است. والدین ممکن بود بهتزده شوند، اما مجبور بودند فرض کنند فقط یک زوج واقعاً قادرند درک کنند چه چیز به صلاحشان است. به مدت سیصد سال همگی ما علیه قرنها مداخلهٔ غیرمفید بر اساس تعصب، خودخواهی، و فقدان نوآوری واکنش نشان دادهایم.
ازدواج سنتیِ منطقی آنقدر متکلفانه و محتاطانه بود که یکی از ویژگیهای ازدواج احساسی این فرض است که فرد نباید زیاد دربارهٔ این فکر کند که چرا دارد ازدواج میکند. تجزیه و تحلیل این تصمیمْ «غیررمانتیک» به نظر میرسد. نوشتن جدول «مزایا و معایب» مسخره و بیروح به نظر میآید. رمانتیکترین کاری که آدم میتواند انجام دهد این است که سریع و ناگهانی خواستگاری کند ــ شاید فقط بعد از دو سه هفته، با نهایت شور و شوق، بدون هیچ فرصتی برای «استدلالآوریهای» وحشتناک که پیشتر به مدت هزاران سال بدبختی مردم را تضمین کرده بود. این بیاحتیاطی در عمل نشانهٔ این است که ازدواج میتواند موفق باشد، دقیقاً بدین علت که آن نوع «احتیاطِ» سنتی خطر بزرگی برای خوشبختی محسوب میشد.
کدخبر: 6387