شنبه، 30 بهمن 1400 - 09:40

هر روز موهبتی است

در کتاب هر روز موهبتی است، جان فوربز کری، وزیر امور خارجه دولت باراک اوباما و سناتور دموکرات ایالت ماساچوست مجلس سنای امریکا سرگذشت خود را از کودکی تا سال ۲۰۱۸ روایت کرده است. او یک‌بار هم در سال ۲۰۴ نامزد حزب دموکرات در انتخابات ریاست‌جمهوری شده که از جورج بوش شکست خورد.

کتاب خوب- امیدبانوان؛ جان کری در این کتاب به شرح زندگی خودش پرداخته و از کودکی‌اش دوران تحصیلش و حضورش در جبهه‌های جنگ ویتنام گفته است. او نام کتابش را از هر روز موهبتی است گذاشته چون عقیده دارد پس از نجات‌یافتنش از جنگ هر روزی از زندگی که به وی داده شده، موهبتی از سوی خدا است.

او در مقدمه کتابش نوشته است: 

«در آن به منش و شیوهٔ زندگانی مردانی پرداخته‌ام که هر روز می‌توانست روز آخر زندگی‌شان باشد و چنین نشد و در کنارشان بودند انبوهی از مردان بزرگ که در آنی جان باختند و فرو مردند. این کتاب ادای دینی است به آن جانی که من به‌در بردم و دیگران نه. عهدنامه‌ای است که در آن سوگند یاد می‌کنم تا زندگانی‌ام را مفید و سودبخش سپری کنم. و باز در این کتاب می‌خواهم به این نکته بپردازم که از میان ما، آنانی که زنده ماندند تمامی این روزهایی که چون موهبتی الهی به آن‌ها اعطا شده را همیشه با یاد برادرانشان سپری کرده‌اند؛ برادرانی که دست غدار تقدیر رشتهٔ عمرشان را برید و دریغ و افسوس‌اش را برای ما گذاشت. سر آخر این کتاب هر روز موهبتی است برای این نوشته شده که نشان دهد همیشه حقایقی تلخ‌تر و سخت‌تر از باختن یک بحث یا یک جدال انتخاباتی وجود دارند: از این بدتر این است که بنشینی و موهبت یک روز تمام را نادیده بگیری و از به دوش کشیدن مسئولیت و دشواری شانه خالی کنی».

 

خواندن کتاب هر روز موهبتی است را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به خواندن سرگذشت‌نامه‌ها به ویژه سرگذشت سیاست‌مداران و شخصیت‌های تاریخی را به خواندن این اثر دعوت می‌کنیم.

 

جملاتی از کتاب هر روز موهبتی است

«جورج بوش دست راست و چپش رو نمی‌شناسه مرتیکهٔ بی‌عرضه!»

این‌ها نخستین کلماتی بود که در آن روز تاریخی در زندگی‌ام، سحرگاه روز سوم ژانویهٔ سال ۱۹۸۵ و در بدو ورودم به طبقهٔ همکف مهم‌ترین نهاد قانون‌گذاری جهان شنیدم. تازه این‌ها نقل‌قول از یک روزنامه بود و از حرف‌های خود آدم‌ها بهتر است چیزی نگویم.

همان روز اول، تد کندی دست مرا گرفت و توی ساختمان برد و به سه‌چهار نفری معرفی کرد. این‌ها سرگرم بحث داغی در مورد لوایح جدید ریگان بودند و پافشاری او برای گرفتن رأی مثبت کنگره آن‌ها را از کوره در برده بود. می‌دانستم که باید انتظار هر چیزی را در این روز اول داشته باشم اما آنچه شنیدم فراتر از این حرف‌ها بود.

در کل، سناتور شدن اتفاقی غریب است. من نفر صدم بین این خیل سیاستمدار کارکشته بودم و تازه با کنار رفتن پل سانگس و در سن ۴۲ سالگی پایم به آنجا می‌رسید. جای آدم بزرگی را گرفته بودم و همه می‌دانستند که اگر سرطان گریبان پل را نمی‌گرفت ای بسا تا مدت‌ها حضور اثرگذار خود را در این نهاد ادامه می‌داد و در کنارشان می‌ماند. او در همان مجال شش ساله، نشان داده بود چقدر بر دیدگاه‌های آزادیخواهانهٔ خود مصر است و در مسائل و بحران‌های گوناگون تا چه حد می‌تواند در باز کردن گره‌های قانونی راهگشا باشد.

پیش از پل، اد بروک نمایندهٔ شهر لوول بود: یکی از آخرین بازمانده‌های سیاه‌پوستان جمهوری‌خواه نیوانگلند و نخستین کسی که از میان این حزب به‌پا خاسته و خواهان استعفای نیکسون در سال ۱۹۷۳ شده بود. سیاههٔ نام نمایندگان سنای ماساچوست با در نظر گرفتن اد و پل (و حالا من) همگی به سررشتهٔ درازی از خانواده‌های قدیمی و کهنهٔ منطقه می رسید که یا سری در میان سرداران جنگ‌های استقلال داشتند و یا از افراد تأثیرگذار در منطقه بودند. بیشتر جمهوری‌خواه و کمتر دموکرات که نام‌هایی از این قبیل در آن‌ها فراوان بود: استرانگ، سدویک، دکستر، فاستر، پیکرینگ، راکول، هور، کرین، کولیج، لاج و سالتونستال. من هم که به تاریخچهٔ خاندان خودم نگاه می‌کردم این حس را داشتم که به هردوی این فرهنگ‌ها تعلق دارم و نمی‌توانم خودم را صددرصد متعلق به یکی از این نحله‌ها بدانم.

 

کدخبر: 7988


۵ گروهی که باید بنزین ۵۰۰۰ تومانی بزنند
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اللهم عجل لولیک الفرج
امید بانوان
System Advertise