دیدار دوباره در کافه اروپا
کتاب خوب- امیدبانوان؛ کتاب صوتی دیدار دوباره در کافه اروپا نوشته اسلاونکا دراکولیچ است که در انتشارات شرکت توسعه محتوای لحن دیگر منتشر شده است. این کتاب یکی از کتابهای مجموعه خرد و حکمت زندگی است که در شرح وضعیت مردم اروپای شرقی بعد از ازهمپاشیدن کمونیسم نوشته شده است.
کتاب خوب- امیدبانوان؛ نویسنده کتاب کافه اروپا را در سال ۱۹۹۶ نوشته است. آن زمان تلاشش این بود اروپای جدیدی را به تصویر بکشد که از دل ویرانههای حاصل از فروپاشی کل بلوک کمونیستی سربرآورده بود. فروپاشیای ناگهانی و کاملاً دور از انتظار در سال ۱۹۸۹، زلزلهای تاریخی که مردم اروپای شرقی را ابتدا در بُهت فرو برد و بعد با حسی از سرخوشی و انتظارات کودکانه رهایشان کرد. اما مردمِ اروپای شرقی مردم صبوری نبودند، میخواستند یکشبه همهچیز دگرگون شود. اما بقای یک اتحادیهٔ متحد با بقای اتحادیهای پارهپاره و آبرفته فرق دارد. در وضعیت امروز، هم نشانههایی از اروپای متحد پیداست و هم نشانههایی از اتحادیهٔ اروپای پارهپاره به چشم میخورد؛ و نویسنده دوباره به کافه اروپا سرک کشیده تا همچون پیشگویی که کفبینی میکند به این گوی شیشهای خیره شود تا مگر آینده را ببیند. نویسنده در این کتاب توضیح میدهد که اروپا مادری نیست که چیزی بدهکارِ فرزندان مدتها فراموششدهاش باشد، شاهدختی هم نیست که بخواهد مجیزش را بگویند تا محبتش را جلب کنند، به احتمال زیاد، اروپا صرفاً آن چیزی است که ـکشورها، ملّتها، افراد برای خودشان میسازند. در این داستانها خواننده خشخشِ آرامِ ورقخوردنِ روزنامهها و صدای خفهٔ مشتریان کافه را میشنود که قصهها و نظراتشان را ردوبدل میکنند، پشت سرِ هم حرف میزنند، سفرهایشان را به یاد میآورند، خاطرات گذشته را مرور میکنند و برای آینده برنامه میچینند.
درباره مجموعه کتاب خرد و حکمت زندگی
مجموعهٔ خرد و حکمت زندگی به این اهمیت میدهد که ساختن زمینهای برای خوانندگان کتاب فراهم اورد تا بتوانند به زندگی و خوشیها و مصائبِ آن بیندیشند. این هدف با انتشار این مجموعه به سرپرستیِ خشایار دیهیمی آغاز شد و مجموعهٔ حاضر همان دغدغه را دنبال میکند. بعضی کتابها نه فلسفه که روایتهای زندگیاند. کتابهایی هم به مسائل انسان امروز اختصاص دارند که فهمیدنشان کمک میکند تصمیمهای بهتری بگیریم: چیزهایی مثل اینترنت، کلاندادهها، تصمیم عقلانی در جهان تبلیغات، هویتهای برساخته در شبکههای اجتماعی و از این قبیل. و در آخر اینکه کوشیدهایم زبان ترجمهها آنچنان که سعدی میگوید به فهم نزدیک و از تکلّف دور باشد.
کتابهای این مجموعه فلسفه را ساده نمیکنند بلکه از ترس فلسفه میکاهند. پیشنهادهایی هستند برای تفکر، دعوت به اندیشیدن در زندگیِ روزمره و تأمل در مسائلی که هرروزه با آن مواجهیم، اندیشیدن به غایت و معنای زیستن، لذات دنیا، تنهایی، عشق، دوستی و غیره.
خواننده ممکن است خواندنِ این کتابها را به امید یافتنِ پاسخهای روشن آغاز کند: پاسخی برای مسئلهٔ تنهاییاش، چراییِ مرگ، منشأ ملال و دلزدگی، یا اینکه دوستیها چرا ناپایدارند و مبهم، یا به دنبالِ راه برونرفتی از تنگناهای اخلاقی باشد که هر روز لحظاتی با آنها روبرو میشود و... اندیشیدن به همینها فلسفه را و بخشی از ادبیات را پدید آورده است؛ اما انتظار اینکه کتابی یا کسی در چند صفحه یا فلانتعداد نکته به ما بگوید چطور زندگی کنیم و چگونه خوشبخت شویم، در واقع یکجور انکارِ مسئولیت شخصیِ انسان است. پاسخی قطعی و ابدی که مناسب حال همهکس باشد وجود ندارد. کتابهایی که چنین مدعاهایی دارند فریبکارند.
کتابهای این مجموعه نسخه نمیپیچند و سیاههای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمیگذارند؛ بلکه میخواهند به فهم بهتر زندگی و پرسشها و تجربههایمان کمک کنند؛ چراغی بیفروزند تا در این اتاق تاریکِ زندگی و در لحظاتِ دشوار، درکمان از پرسشهای بیپایان انسانی روشنتر شود؛ بدانیم فیلسوفان و حکیمانِ جهان به این پرسشها چطور فکر کردهاند؛ تا با فهمِ دقیقتر و دیدِ بازتر در زندگیمان تصمیم بگیریم؛ مسئولیت تصمیممان را شجاعانه برعهده بگیریم و با عواقب تصمیمهایمان آگاهانه روبرو شویم.
کتاب صوتی دیدار دوباره در کافه اروپا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به تاریخ اروپا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی دیدار دوباره در کافه اروپا
زیر پوستهٔ این تغییر عظیم، واکنشهای متضادِ با آن نیز در جریان بود. وقتی زمین زیر پایت میلرزد، میان چیزهایی که میشناختهای و ازشان خاطره داری پیِ سرپناه میگردی؛ میان چیزهایی که پیش از فروپاشیِ کمونیسم دوروبرت بودند.
اما چه مانده بود که میشد دوباره بهش پناه برد؟ عملاً هیچچیز؛ بااینحال هنوز دو رکن محکمِ هویت جمعیمان سرِ جایشان بودند: ملیت و مذهب. هویت ملی حتی در طول دوران کمونیسم، هرچند سرکوبشده و خاموش، در لوای زبان و فرهنگ ما حفظ شد. مذهب نیز کماکان در کشورهای مختلف موردتوجه بود، بعضی جاها بیشتر و بعضی جاها کمتر. در واقع مذهب بخشی جداییناپذیر از هویت ملی بود، اگرچه سروکلهاش بیشتر در سنت و فرهنگ پیدا میشد تا در مناسک معمول مذهبی. در عمل نیز مدت زیادی از واقعهٔ ۱۹۸۹ نگذشته بود که مذهب و هویت ملی گفتمان عمومی را تسخیر کردند ـکاملاً خلاف تصور مردم و سیاستمدارانِ اروپای غربی. به نظر میرسید در غربِ اروپا ایدهٔ ناسیونالیسم دیگر عمرش به سر آمده باشد (آن روزها اینطور خیال میکردند!) و مذهب نیز مسئلهای مطلقاً شخصی به شمار میرفت. آن اوایل از نظر غربیها، مردم اروپای شرقی نهتنها ساکن جغرافیای دیگری بودند، بلکه اصلاً در زمان دیگری سیر میکردند.
این تنها سوءتفاهم موجود نبود. نگرش و ذهنیت ما نیز به همان اندازه مسئلهساز بود. توضیح این پدیده و تشخیصِ دقیق چیستی و چراییِ آن دشوارتر است، اما بسیار مهم است که اهالیِ اروپای شرقی را از حیث روانشناختی درک کنیم. تا سال ۱۹۸۹، بیشتر جمعیت این کشورها بخش عمدهٔ زندگیشان را زیر سایهٔ حکومتی کمونیستی گذرانده بودند. این تجربهٔ مشترکْ ارزشها، تلقیها، عادتها و انتظارات و در یک کلام جهانبینیشان را شکل داده بود و نوع خاصی از ذهنیت را در آنها پدید آورده بود. هر رژیم سیاسی را شاید بشود یکشبه عوض کرد، اما تغییر ذهنیت [مردم] زمان میبرد، چهبسا به درازای عمر چندین نسل.
کدخبر: 9153








