دوشنبه، 13 تیر 1401 - 10:01

کاش کسی جایی منتظرم باشد

کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد اثر آنا گاوالدا سیزده داستان کوتاه فرانسوی است که به صورت مجموعه درآمده است، او یکی از مشهورترین داستان‌نویسان فرانسه است که بیشتر مخاطبان او را زنان تشکیل می‌دهند.

کتاب خوب- امیدبانوان؛ کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد مجموعه‌ای است از داستان‌هایی تاثیرگذار و در عین حال کوتاه از آنا گاوالدا که با خواندن هرشب یکی از آن‌ها می‌توانیم با حس خوب بخوابیم. در هر کدام از این داستان‌ها شاهد جزئیاتی از زندگی شخصیت‌ها هستیم، جزئیاتی که به راحتی از کنارشان رد می‌شویم و اهمیتی برایمان ندارد، اما نویسنده با عشق و علاقه، مسائل به ظاهر ساده را به شیوه‌ای بیان می‌کند که این حس به خواننده منتقل می‌شود که چه ساده می‌توان عشق را به اطرافیان هدیه داد و عاشقانه زندگی کرد.

لحن کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد بسیار ساده و صمیمی و در عین حال عاشقانه است و هنگام خواندن آن حس می‌کنیم با یکی از دوستان نزدیک‌مان در حال صحبت هستیم، منتقد مجله ماریان درباره‌ی سبک آنا گاوالدا می‌نویسد: «نقطه قوت آنا گاوالدا در این است که همان‌گونه که آدمی سخن می‌گوید، می‌نویسد و این ویژگی کیفیت کار را تضمین می‌کند... کلام مکتوب از کلام شفاهی پیشی نمی‌گیرد، از آن عقب نمی‌ماند، آن را دو چندان نمی‌نمایاند، بلکه به سادگی جایگزین آن می‌شود».

کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد که اولین مجموعه‌ی آنا گاوالدا است، پس از انتشار تبدیل به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های فرانسه شده و به ۲۷ زبان ترجمه و سال ۲۰۰۰ برنده‌ی جایزه‌ی رادیو تلویزیون لوکزامبورگ لر شد. البته این کتاب در ایران هم با استقبال زیادی روبه‌رو شده و توسط مترجمان متفاوتی منتشر شده است.

 

چرا باید کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد را مطالعه کنیم؟

این کتاب به ما نشان می‌دهد می‌توانیم خیلی ساده و راحت شاد باشیم و عاشقانه زندگی کنیم حتی با وجود همه‌ی این دغدغه‌ها و مشکلات.

 

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد برای کسانی مناسب است که رمان های طولانی و بلند نمی‌خوانند و به دنبال کتاب‌هایی با داستان کوتاه هستند.

 

درباره آنا گاوالدا

آنا گاوالدا متولد سال ۱۹۷۰ در خانواده‌ای اصیل فرانسوی است، داستان‌نویس و رمان‌نویس فرانسوی که در دوران نوجوانی خود کارهای متعددی چون: فروشندگی، صندوق‌داری، گل‌آرایی و ...کرده است و این اتفاقات و تجربه‌ها سال‌ها بعد، تبدیل به داستان‌هایی جذاب شدند. او درباره‌ی دوران گل‌فروشی خود می‌گوید: « زندگی را آموختم. دسته گل‌های کوچک برای همسران و دسته گل‌های بزرگ برای معشوقه‌ها...»

او سال‌ها بعد از دانشگاه سوربن پذیرش گرفته و توانست تحصیلاتش را به پایان برساند، پس از ازدواج تدریس را شروع کرد، البته گاهی اوقات نیز در مرکز اسناد مشغول به کار بود، صاحب دو فرزند است و پس از جدا شدن تمام زندگیش را وقف ادبیات کرده و نویسندگی را به طور جدی ادامه داد. اولین کتاب منتشرشده‌ی آنا گاوالدا در سال ۲۰۰۲ مجموعه داستان کاش کسی جایی منتطرم باشد بود که شهرت و ثروت را به ارمغان آورد، با وجود اینکه اولین کتاب او بود، استقبال زیادی شد و در ۲۷ کشور به فروش رسید. این داستان تجربیات عاطفی و احساسی او بود که در زندگی خود تجربه کرده است.

کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید کتاب دیگری از این نویسنده درباره‌ی زندگی دانش‌آموزی است که در مدرسه نادان به نظر می‌رسد، اما جنبه‌های دیگر زندگی‌اش فوق‌العاده است.

آنا گاوالدا به اندازه‌ی کافی مشهور شده و کتاب‌هایش از پرفروش‌های جهان است، ولی می‌گوید: «شهرت و ثروت مرا اغوا نمی‌کند. آدمی هرچه کمتر داشته باشد کمتر از دست می‌دهد. ثروت و شهرت دامی برای کودن‌هاست. باید در استقلال کامل نوشت و دل مشغول فروش اثر خود نبود».

دوستش داشتم، زندگی بهتر، با هم بودن همه‌چیز است و ... از آثار دیگر او است.

 

تکه هایی از کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد

زن‌هایی که بچه می‌خواهند موجودات عجیبی هستند، چون وقتی هنوز از بارداری مطمئن نشده‌اند، سیل بند عشق مادری را کاملا باز می‌کنند تا عشق، عشق، عشق از آن جاری شود. بعد هم دیگر هرگز آن را نمی‌بندند.

چه موجودات عجیبی.

او هم یکی مثل بقیه. خیال می‌کند باردار است. حدس می‌زند. تصور می‌کند. هنوز مطمئن مطمئن نیست، بلکه تقریبا مطمئن است. باز هم چند روزی صبر می‌کند تا ببیند چه می‌شود. می‌داند که قیمت تست بارداری پردیکتور ۵۹ فرانک است. تست بارداری بچه‌ی اولش یادش نرفته. به خودش می‌گوید: دو روز دیگر صبر می‌کنم و بعد می‌روم سراغ تست معلوم است که منتظر نمی‌ماند. به خودش می‌گوید: می‌ارزد که ۵۹ فرانک بدهی و ظرف دو دقیقه بفهمی که بارداری یا نه.

۵۹ فرانک می‌دهد تا سیل بند بالاخره باز شود، چون پشت سیل بند سروصداهایی بلند شده، آب می‌جوشد، می‌چرخد و تمام این‌ها باعث می‌شود که دلش کمی درد بگیرد. با عجله به داروخانه می‌رود؛ نه داروخانه‌ی همیشگی، داروخانه‌ی دیگری که کسی آنجا او را نمی‌شناسد. با بی‌اعتنایی می‌گوید: «تست بارداری لطفا.» اما قلبش می‌تپد.

به خانه برمی‌گردد. منتظر می‌ماند. تعليق لذت‌بخش را ادامه می‌دهد. تست آنجاست، توی کیفش، روی مبل سرسرا و او قدری بی قرار است. آرامش خود را حفظ می‌کند. لباس‌های شسته را تا می‌کند. دنبال بچه‌اش به مهدکودک می‌رود. با مامان‌های دیگر گپ می‌زند. می‌خندد. خوش‌خلق است. عصرانه را آماده می‌کند. کره را روی نان می‌مالد. حواسش جمع است. قاشق مربا را می‌لیسد. نمی‌تواند از بوسیدن بچه‌اش خودداری کند. همه‌جایش را می‌بوسد: گردنش، گونه‌هایش، سرش. پسرک می‌گوید بس کن مامان، خسته‌ام کردی. بچه را جلو جعبه‌ لگو می‌نشاند و باز هم کمی این پا و آن پا می‌کند. از پله‌ها پایین می‌آید. سعی می‌کند کیفش را نادیده بگیرد، اما نمی‌تواند. بالاخره تسلیم می‌شود. تست را برمی‌دارد. بسته‌بندی جعبه‌ی تست کفرش را در می‌آورد. با دندان جلدش را پاره می‌کند. طرز استفاده را کمی بعد خواهد خواند. توی لوله ادرار می‌کند و سرپوشش را مثل در خودکار می‌گذارد. توی دستش می‌گیرد؛ کاملا گرم است. آن را گوشه‌ای می‌گذارد.

 

کدخبر: 9434


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اللهم عجل لولیک الفرج
امید بانوان
System Advertise