هـنر عـشق ورزیدن
کتاب هنر عشق ورزیدن نوشتهٔ اریک فروم است. این اثر، مسئلهٔ رهایی از بندهای اسارت انسانی را در زمینههای روانی و عشقورزی بررسی میکند.
کتاب خوب- امیدبانوان؛ کتاب هنر عشق ورزیدن، دستورالعمل سادهای برای چنین هنری ارائه میدهد.
اریک فروم در این کتاب به ما میگوید که عشق احساسی نیست که هر کس، صرفنظر از مرحلهٔ بلوغ خود، بتواند به آسانی به آن گرفتار شود. تمام کوششهای آدمی برای عشق ورزیدن، محکوم به شکست است؛ مگر آنکه خود او با جدیتِ تمام برای تکامل شخصیت خویش بکوشد؛ تا آنجا که به جهتبینی سازندهای دست یابد.
کتاب مشهور هنر عشق ورزیدن، میخواهد ثابت کند که اگر انسان، همسایهاش را دوست نداشته باشد و از فروتنی واقعی، شهامت، ایمان و انضباط بیبهره باشد، از عشق فردی نیز خرسند نخواهد شد.
گفتاری نیز از مجید رهنما در این کتاب میخوانید.
خواندن کتاب هنر عشق ورزیدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
درباره اریک فروم
اریش فروم در ۲۳ مارس ۱۹۰۰ به دنیا آمد. وی روانکاو و جامعهشناس آمریکایی-آلمانیتبار، روانشناس اجتماعی در مکتب فرانکفورت و همچنین یک سوسیال دموکرات و از برجستهترین فیلسوفان مکتب اومانیستی است.
فروم در آثارش کوشید تا ارتباط میان روانشناسی و جامعه را شرح دهد. او معتقد بود که با بهکار بستن اصول روانکاوی، بهعنوان علاج مشکلات و بیماریهای فرهنگیِ انسان، راهی بهسوی تحقّق یک «جامعهٔ معقول» و متعادل از لحاظ روانی خواهیم یافت.
بعضی از مشهورترین کتابهای این نویسنده عبارتاند از:
هنر عشق ورزیدن، گریز از آزادی، روانکاوی و دین، انسان برای خویشتن، پژوهشی در روانشناسی اخلاق، هنر بودن، انقلاب امید: در ریشههای عوامل غیراومانیستی و اومانیستی جامعه صنعتی و... .
اریک فروم در تاریخ ۱۸ مارس ۱۹۸۰ درگذشت.
بخشهایی از کتاب هنر عشق ورزیدن
«آیا عشق ورزیدن هنر است؟
آیا عشق هنر است؟ اگر هنر باشد آیا به دانش و کوشش نیازمند است؟ آیا عشق احساسی مطبوع است که درک آن بستگی به بخت آدمی دارد، یعنی چیزی است که اگر بخت یاری کند، آدمی بدان «گرفتار» میشود؟ مباحث این کتاب کوچک مبتنی بر پرسش اول است، در صورتی که امروز بدون شک اکثر مردم به تعبیر دوم بیشتر معتقدند.
این بدان معنی نیست که مردم عشق را مهم نمیانگارند؛ مردم تشنهی عشقند، فیلمهایی که مردم دربارهی داستانهای عاشقانهی شاد یا غم انگیز میبینند بیشمار است، مردم به صدها آواز مبتذل عاشقانه گوش میدهند. با وجود این به ندرت کسی این اندیشه را به دل راه میدهد که در عشق نیاز به آموختن نکتهها و چیزها دارد.
اساس این رویهی عجیب مقدماتی چند دارد که هر یک، به تنهایی یا همگی مشترکاً، آن را تأیید میکنند. مشکل بسیاری از مردم در وهلهی نخست این است که دوستشان بدارند، نه اینکه خود دوست بدارند یا استعداد مهر ورزیدن داشته باشند. بدینترتیب، مسئلهی مهم برای آنان این است که چهسان دوستشان بدارند و چگونه دوستداشتنی باشند. پس راههایی چند برمیگزینند. تا به این هدف برسند. از جمله میکوشند، تا به اقتضای موقعیت اجتماعیشان، مردمانی موفق صاحب قدرت و ثروت باشند و این در مورد مردان بیشتر صادق است. زنان بیشتر میکوشند تا با پرورش تن، جامهی برازنده و غیره آراسته و جالب بنمایند. هر دو گروه سعی میکنند با رفتاری خوشایند و سخنانی دلانگیز و با فروتنی و یاری به دیگران و خودداری از رنجاندن آنان، خود را در دل مردم جای دهند. زنان و مردان برای محبوب شدن همان راههایی را برمیگزینند که معمولاً برای موفق شدن، «جلب دوستان بیشتر و نفوذ در مردم» توصیه میشود. درحقیقت، آنچه اغلب مردم در فرهنگ امروزی ما از محبوب بودن میفهمند، اساساً معجونی است از مردم پسند بودن و جاذبهی جنسی.
علت اینکه میگویند در عالم عشق هیچ نکتهی آموختنی وجود ندارد، این است که مردم گمان میکنند که مشکل عشق مشکل معشوق است، نه مشکل استعداد. مردم دوست داشتن را ساده میانگارند و برآنند که مسئله تنها پیدا کردن یک معشوق مناسب -یا محبوب دیگران بودن است- که به آسانی میسر نیست. این طرز تفکر دلایلی چند دارد که گسترش اجتماع کنونی ما سرچشمهی آنهاست. از آن جمله است تحولی که در مورد انتخاب معشوق در قرن بیستم به وجود آمده است. در عهد ویکتوریا، همانند بسیاری از فرهنگهای باستانی، عشق یک احساس بیپیرایه و شخصی نبود که احتمالاً در آینده به ازدواج منجر شود. برعکس، ازدواج برحسب رسوم متداول زمان انجام میگرفت؛ یعنی بهوسیلهی خانوادهی طرفین، یا بهوسیلهی دلالها. گاه نیز ازدواج، بدون دخالت واسطهها، مطلقاً بر اساس ملاحظات اجتماعی صورت میگرفت و عشق میبایست بعد از ازدواج به وجود آید. از سه چهار نسل گذشته به این طرف، مفهوم عشق «رومانتیک» در دنیای غرب عمومیت یافت. در ایالات متحده، گرچه هنوز ملاحظات و سنتهای گذشته به کلی از بین نرفته است، باز میبینیم که مردم بهطور روزافزون به دنبال «عشق رومانتیک» میگردند، یعنی میخواهند شخصاً عشق خود را بیابند و آن را به ازدواج منتهی کنند. این مفهوم تازه آزادی در عشق معشوق را، در قبال کنش عشق، اهمیت بسیار بخشیده است».
کدخبر: 9980







