الهیات فمنیستی- بخش دوم
انتقادهای فمنیستها به آموزههای مسیحیت (خداشناسی)
از مهمترین ویژگیهای الهیات فمنیستی این است که به تأثیر هر اعتقادی در موقعیتهای اجتماعی دقت و توجه دارد و هر اندیشه الهیاتی را در ارتباط با این منظر مورد بررسی قرار میدهد. یکی ار برجستهترین و مهمترین مباحثی که توجه الهیدانان فمنیسم را به خود جلب کرد، بحث خداشاسی ادیان ابراهیمی به خصوص مسیحیت بود. اگر چه برخی معتقدند خدای متصور ادیان ابراهیمی نه مذکر است و نه مونث اما چهره مردانۀ خدای مسیحیت قابل انکار نیست.
یادداشت- امیدبانوان؛ بحث خداشناسی از مهمترین مباحث هر دینی است که بر وجوه دیگر اعتقادی، اجتماعی و حتی فرهنگی آن دین تاثیرگذار خواهد بود.
خدای مسیحیت موجودی برتر است که با سه شخص خدای پدر و خدای پسر و روحالقدس وابسته است.
از نظر فمنیستها این چهره مردانه خدا مردسالاری در دین را تقویت کرده و زمینه ظلم و ستم بر زنان را هموارتر میکند. همانطور که در بخش اول مطالب ذکر شد مری دالی معتقد بود اگر خدا مرد است پس مرد بودن خدا نیز قابل توجیه است. اولین تمرکز الهیدانان فمنیسم برای خارج کردن خدا از این چهره مردانه تغییر نام خدا از خدای پدر و خدای پسر بود، فمنیسمها درصدد نامگذاری جدیدی برای خدا برآمدند که فاقد ویژگیهای جنسیتی بوده و او را از چهرهای مردانه بیرون بکشد.
انتقادهای فمنیستها به خدای پدر
ربکا چاپ معتقد بود باید خدا را با تعابیری مانند «نشانه کاملا گشوده» تفسیر کرد و عنوان محدود کنندهای مانند خدای پدر نمیتواند به درستی ویژگیهای تعالی بخشی این حقیقت متعالی را بیان کند.[1]
پیشنهاد مری دالی برای بیرون کشیدن خدا از این چهره مردانه این بود که باید خدا باید از «کلمه» به «فعل»، «وجود»، «فعل آشکار» و «فراوجود» تغییر نام دهد.[2]
الیزابت جانسون از دیگر نمایندگان الهیات فمنیستی معتقد بود در ارتباط با تثلیث باید به فهم جدیدی رسید که هم تعالیم مسیحیت در آن اعمال شود و هم حساسیتهای فمنیستها در آن دیده شده و پاسخ داده شود. از نظر او صفاتی مانند «قدرت مطلق بودن» و «انفعال ناپذیری» یادآور صفات مردانه است و با ویژگیهای اخلاقی زنان کاملا متفاوت است. او معتقد است با بازنگری در همین دو صفت بسیاری از مشکلات و دغدغههای فمنیستها حل میشود. او مانند اکثر الهیدانان فمنیسم معتقد بود برای بیان صفات خداوند به عنوان یک موجود متعالی باید به صفات و ویژگیهای فراجنسیتی اشاره کنیم.
چنانچه در بخش اول یادداشت اشاره شد الهیات فمنیستی دو مرحله را پشت سر گذاشته است. مطالبی که تا کنون بیان شد به بخش اول الهیات فمنیستی یعنی انتقاد به ساختار کاملا مردانه خدای مسیحیت اشاره دارد. از نظر بسیاری از دینشناسان انتقادهای فمنیسمها به خدای جنسیتزده مسیحیت باعث تعالی بخشی خدا مسیحیت شده و به این شریعت غنای بیشتری میبخشد.
الهیدانان فمنیسم علاوه بر انتقاد بر چهره مردانه مسیحیت، وارد مباحث الهیات بالمعنی الاخص شده و درصدد بازتعریفی از خدا برآمدند که زنان و صفات زنان در آن فرودست نباشد. و به صورت کاملا افراطی قائل به الههپرستی و جادوگری شدند و الهیات فمنیتسی را وارد مرحله دوم یعنی تدوین نظام الهیاتی براساس ویژگیهای زنانه کردند. به دلیلی اهمیت این موضوع در الهیات فمنیسی در بخشهای بعدی مطالب ضمن بیان مهمترین مبانی الهیات فمنیستی به شکل کاملتری به آن خواهیم پرداخت.
انتقاد فمنیستها به خدای پسر(مسیحشناسی)
بعد از انتقاد به خدای پدر به عنوان اول شخص در مسیحیت، عمدهترین انتقاد فمنیستها در بحث خداشناسی به تجلی دیگر خدا یعنی خدای پسر متمرکز میشود. خدا در دین مسیحیت با تجلی در مسیح از حالت متعالی خود نزول کرده و در حد انسانی تنزل میکند.
انتقاد فمنیستها بر این قسمت با این سوال شکل میگیرد که چرا خدا برای تجلی خود از یک کالبد مردانه استفاده کرده است؟ چرا خداوند در یک کالبد زنانه متجلی نشده است؟ آیا این موضوع نشانه برتری کالبد مردانه بر کالبد زنانه دارد؟ این سوالات ذهن فعالان فمنیسم را به خود مشغول کرد و الهیدانان فمنیسم را وارد مباحث جدیدی تحت عنوان مسیحشناسی کرد.
مباحث مسیحشناسی الهیات فمنیستی را میتوان در سه محور بیان کرد:
1-چرا مسیح به عنوان پسر خدا مطرح شده است؟ در واقع جنسیت مسیح به عنوان محلی برای تجلی و حلول خداوند
2-بررسی رفتار و گفتار مسیح با زنان
3-بحث رستاخیزی مسیح، آیا مسیح به عنوان یک مرد توانایی سعادت بخشی برای زنان را دارد یا نه؟
در محور اول مسیحشناسی این سوال مهم برای الهیدانان فمنیسم مطرح شد که مسیح کیست؟ آیا خداست یا انسان است؟ اگر خداست و در انسان حلول کرده است چرا در کالبدی مردانه حلول کرده است؟
از نظر فمنیسمها مسیح فقط یک انسان است بدون هیچ تقدس و الوهیتی، در واقع این کلیساست که او را به عنوان یک نیروی الهی و قدسی تفسیر میکند نه انکه واقعا دارای چنین مقاماتی باشد.
به اعتقاد فمنیستهای افراطی، اعتقاد به مسیح هم از جهت الوهیت و خدا دانستن او و هم از جهت پیامبری و انسانیت او به نفع نظام مردسالار است و باعث ظلم و ستم به زنان.
اعتقاد به اینکه مسیح به عنوان تجلی خدا در کالبد مردانه حلول کرده است در واقع اثبات یک نوع تقدس برای جنس مذکر و برتری ذاتی مردان بر زنان است. از سوی دیگر مسیح به عنوان یک انسان که به اوج کمال رسیده است و انسانی بدون عیب و نقص است، یک مرد است و گویی زنان به دلیل ظرافتهای زنانه و ضعف جسمی و ... از ظرفیتهای کمتری برخور دارند و نمیتوانند به این جایگاه برسند.
مری دالی شدیدترین انتقادها را بر این موضوع دارد، او معتقد است حتی اگر موضوع جنسیت در مسیحشناسی وجود نداشته باشد باز هم نمیتوانیم تصویر مردانه را از مسیح بگیریم. از نظر او تجسد خداوند در وجود انسان مذکر بزرگترین دلیل برای رد و انکار مسیحیت است و به همین دلیل او مسیحیت را همان بتپرستی میداند. دالی معتقد بود به دلیل جنسیت زدگی مسیحیت زنان بهترین گزینه برای شکستن این بتپرستی و شرک هستند.[3]
علاوه بر مری دالی اکثر فمنیستهای معتدلتر نیز عمدتا تقدس ذاتی عیسی مسیح را رد کردند. در الهیات فمنیستی همانطور که پذیرش خدا به عنوان موجود متعالی که در جنس و قالب و کالبد مردانه حلول کرده است بسیار سخت و دور از ذهن بود پذیرش مسیح با جنبههای تقدس و تعالی در کالبدی مردانه امری محال و دشوار بود.
اما در محور دوم مسیحشناسی در الهیات فمنیستی به نظر میآید مسیح به عنوان انسانی که به اوج کمال رسیده است به عنوان یک پیامبر الهی مورد قبول برخی از فمنیستها قرار گرفت و به نکات مهمی درباره نوع برخورد و رفتار و گفتار مسیح با زنان اشارههای خوبی داشتند.
برخی از فمنیستها معتقدند در طول تاریخ هیج رفتاری از مسیح ثبت نشده است که موید رفتار زنستیزانه کلیسا باشد. دالی در کتاب «کلیسا و جنس دوم» رفتار مسیح با زنان را توام با احترام همراه با فردیت و تشخص معرفی میکند از نظر او آداب و فرهنگ متداول آن زمان باعث ایجاد فرودستی زنان در کلیسا شده است نه آموزههای اصیل مسیحیت.[4]
فمنیستها در محور سوم مسیحشناسی به بحث رستاخیز و رستگاری مسیح توجه کردند. سوال اصلی فمنیستها در این بخش این بود که آیا مسیح باعث رستگاری انسانها به خصوص زنان میشود یا خیر؟
رستگاری در مسیحیت حالت و موقعیتی است؛ در پیشگاه خداوند که گناهان فرد بخشیده میشود و به سعادت میرسد.
نکته قابل توجه این است که فمنیستها کمتر توجهی به سعادت و رستگاری اخروی دارند و توجه اصلی آنها معطوف بر زندگی دنیوی است.
از نظر الهیدانان فمنیسم مسیح نمیتواند باعث رستگاری دنیوی زنان شود، اساسا هیچ مردی نمیتواند باعث رستگاری زنان شود زیرا رستگاری زنان از منظر فمنیسم آزاد شدن از حصار تنگی است که جامعه مردسالار برای زنان تعریف کرده است و تنها در این صورت ارزشهای حیات بخش زنانه احیا میشود.
بنابراین سعادت و رستگاری در الهیات فمنیستی بخشش گناهان در جهان آخرت نیست بلکه رستگاری در همین دنیا به دست میآید.
برخی از افراطیون اندیشههای فمنیستی معاد و رستگاری اخروی را ساخته ذهن مردان و جامعه مردسالار میدانستند چون معتقد بودند معاد برای ارضای حس جاودانگی مردان مطرح شده است در حالی که زنان برای جاودانه بودن کافی است مادر شوند.
[1] مارجوی ساشوکی-الهیات فمنیستی-ص 187
[2] همان-ص 188
[3] Verlag Aachen-God or Goddess-p 193
[4] این تفکرات دالی در بخش اول الهیات فمنیتسی یعنی انتقاد به مسیحیت است اما او بعدا ازاین نگاه منصرف شده و به انکار مسیحیت معتقد میشود.
کدخبر: 7244
نویسنده: زینب تاجیک