آخرین چیزی که به من گفت
کتاب آخرین چیزی که به من گفت نوشتهٔ لارا دیو با ترجمهٔ روناک احمدی آهنگر در نشر نون به چاپ رسیده است. این کتاب رتبه اول گودریدز را در سال ۲۰۲۱ به دست آورده است. آثار لارا دِیو در بیش از بیست کشور مختلف ترجمه و منتشر شده و فیلمی هم بر اساس رمان آخرین چیزی که به من گفت در دست ساخت است. همۀ ما داستانهایی داریم که هرگز تعریف نکردهایم...
کتاب خوب- امیدبانوان؛ اوئن مایکلز پیش از اینکه ناپدید شود یادداشتی را به همسرش، هانا هال، که یک سال است با او ازدواج کرده میرساند: از او محافظت کن. هانا دقیقاً میداند منظور اوئن حفاظت از دختر شانزده سالهاش بیلی است. دیری نمیپاید که هانا درمییابد همسرش فردی که وانمود میکرده نبوده و به همراه بیلی به جستوجوی حقیقت و هویت واقعی اوئن و دلیل ناپدید شدنش میپردازد. این دو همانطور که تکههای گذشتۀ اوئن را کنار هم میچینند، متوجه میشوند در حال ساختن آینده هم هستند.
دربارهٔ لارا دیو
لارا دِیو، نویسندۀ آمریکایی، در سال ۱۹۷۷ در نیویورک به دنیا آمده و در دانشگاههای پنسیلوانیا و ویرجینیا تحصیل کرده است. او از دوران مدرسه داستان مینوشته و جوایز مختلفی برای داستانهای کوتاه و بلندش به دست آورده است، اما جدیدترین رمان دِیو، آخرین چیزی که به من گفت، را میتوان تولد دوبارۀ او دانست. این رمان، مدت کوتاهی پس از انتشارش، با استقبال شگفتانگیز مخاطبان در سراسر دنیا مواجه شده و کتاب منتخب ووگ، یواسآ تودی، اینترتینمنت ویکلی، سیانان و... بوده است.
کتاب آخرین چیزی که به من گفت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان به رمانهای آمریکایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آخرین چیزی که به من گفت
راستش، انتظار نداشتم نجار خوبی بشوم یا اینکه در نهایت، به ساخت لوازم چوبی منزل برسم. حتی فکر نمیکردم بتوانم پول کافی برای رسیدگی به مخارجم به دست بیاورم. خیلی از اوقات، پدربزرگم برای پرداخت بخشی از هزینههایمان به کارهای ساختمانی مشغول میشد. اما اوایل کارم بود که عکس یکی از میزهای ناهارخوریام که زیبا از آب درآمده بود، در مجلۀ آرشیتکت دایجست چاپ شد و جمع کوچکی از ساکنین مرکز شهر نیویورک مشتری ثابتم شدند. یکی از معماران داخلی محبوبم برایم توضیح داد که مشتریانم دوست دارند پول زیادی بابت دکور خانههایشان بپردازند، اما ترجیح میدهند این کار را طوری انجام دهند که به نظر برسد پول زیادی خرج نشده، و اثاثیۀ چوبی سبک روستیکی که من میسازم به آنها در رسیدن به این هدف کمک میکند.
بهتدریج، این گروه کوچک مشتریهای وفادار رشد کرد و به عدۀ کثیری در شهرهای ساحلی رسید: لسآنجلس، اسپن، ایستهمپتون، پارکسیتی، سنفرانسیسکو.
من و اوئن هم از همین طریق آشنا شدیم. اَوِت تامپسون، مدیرعامل شرکت فناوریای که اوئن در آن کار میکرد، یکی از مشتریهای من بود. اوت و بِل، همسر بینهایت زیبایش، از بهترین مشتریهایم بودند.
بل، همیشه، بهشوخی میگفت که برای اوت یک همسر تزیینی است، و این چندان خندهدار نبود، چون کم و بیش، حقیقت داشت. بل در استرالیا به دنیا آمده و بزرگ شده بود. در گذشته، یک مدل بود و ده سالی هم از بچههای اوت کوچکتر. اثاثیهای را که ساخته بودم میشد در تکتک اتاقهای خانهاش در سنفرانسیسکو (که او و اوت با هم آنجا زندگی میکردند) دید، همینطور در خانۀ نوسازشان در سنتهلنا، شهر کوچکی در شمال درۀ نپا که گاهی، بل برای لذت بردن از تنهایی به آنجا میرفت.
کدخبر: 8071








