یکشنبه، 21 شهریور 1400 - 09:00

«ملت عشق» را یک‌بار حتماً بخوانید

الیف شافاک، نویسندۀ صاحب‌نام و ترک‌تبار فرانسوی، اثری عمیق‌ و هنری‌ با نام چهل قانون عشق -ملت عشق- را نوشته و با تکیه بر داستان مولانا و شمس و عشق میان این دو عارف بزرگ، نگاهی نو به عشق و عرفان در مفهوم بسیار عمیق و ماندگار آن انداخته است.

 کتاب خوب- امیدبانوان؛ رمان ملت عشق در سال 2010 به دو زبان ترکی و انگلیسی منتشر شد و به محبوب‌ترین رمان تاریخ ترکیه و به یکی از پرخواننده‌ترین کتاب‌های جهان تبدیل شد.

ملت عشق توأمان دو دوره زمانی را بازگو می‌کند: یکی قصه عارفانه،‌ عاشقانه مولانا شاعر قرن هفتم و شمس تبریزی شوریده ………….. و عشق عزیز و اللا روبنشتاین در قرن اخیر.

روایت معاصر در مورد زن خانه‌دارِ متاهل و ناخشنود به نام اِللا روبینشتاین است که در ماساچوست آمریکا زندگی می‌کند. اِللا برای آژانس ادبی کار می‌کند و در حال حاضر او بر روی کتابی به نام «کُفر شیرین» که توسط عزیز زاهارا نوشته شده است، کار می‌کند و داستان عزیز، روایت دوم این رمان است.

کُفر شیرین در واقع داستان شمس تبریزی عارف صوفی است که او چشم‌انداز مرگش را می‌بیند و می داند که باید کسی را پیدا کند تا بتواند دانش و عرفان خود را به او انتقال دهد. به موجب همین او از سمرقند به قونیه سفر می‌کند، جایی که بزرگ مرد صوفی زمان یعنی جلال الدین رومی در آن زندگی می‌کند.

او داستان خود را در مورد چگونگی تبدیل شدنشان به دو دوست روایت می‌کند و اینکه چگونه رومی شروع به تغییر می‌کند و چگونه مردم از شمس و خانواده مولوی نفرت پیدا می‌کنند. از سوی دیگر، اللا بعد آنکه به شدت تحت تاثیر کتاب کفر شیرین قرار می‌گیرد، با فرستادن ایمیل موجبات آشنایی خود با عزیز را پی ریزی می‌کند. در طی همین نامه‌های الکترونیکی، اللا می داند که آماده است تا از فرزندان، شوهر و هر چیز دیگری در زندگی‌اش به خاطر او بگذرد.

نويسنده از منظرهای گوناگون گاهی از دیدگاه شمس، گاهی گدا، گاهی رومی یا زن روسپی یا حتی خانواده رومی، داستان عزیز را روایت می‌کند. این واقعا تصویری از آنچه در واقع اتفاق می‌افتد را به خوبی نشان می‌دهد، عشق رومی برای شمس و نفرت دیگران به او. 

 

چهل قانون عشق ما را با یکی از شگفت‌انگیزترین داستان‌های تاریخ یعنی قصه مولانا و شمس تبریزی، آشنا می‌کند. مولانا مردی که در اوج نیکنامی و فرخندگی و کامیابی و فقاهت، ناگاه در برخوردی بنیان‌کن با درویشی غریب، بی‌ادعا و ساده‌پوش و حقیقت‌جوی چنان دگرگون می‌شود که هم‌مدرسه و خیمه و خرگاه را از یاد می‌برد، هم از آنچه تا آن روز برایش اصل بوده یعنی از «قیل» و «قال» می‌گذرد و یکسره در مسیر «عشق الاهی» قرار می‌گیرد.

 

خواندن کتاب چهل قانون ملت عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

چهل قانون ملت عشق، یکی از رمان‌های برتر ادبیات داستانی امروز جهان است که هرکسی برای بهتر زیستن به خواندن آن نیاز دارد. بدون شک خواندن این کتاب، به ما کمک می‌کند به خودمان، دیگران و جهانی که از هر سو ما را محاصره کرده است، عمیق‌تر نگاه بیندازیم و زیباتر و بهتر از قبل زندگی کنیم.

 

درباره الیف شافاک

الیف شافاک در استراسبورگ فرانسه و در خانواده‌ای ترک به دنیا آمد؛ الیف پس از جدایی والدین خود همراه مادرش به ترکیه بازگشت. او در دانشگاه فنی خاورمیانه در آنکارا تحصیل کرد و موفق به دریافت دکتری علوم سیاسی شد. الیف شافاک، هنگام تحصیل به نوشتن روی آورد و نخستین کتاب‌های خود را منتشر ساخت. شافاک در سال‌های ۲۰۰۴–۲۰۰۳ با درجه استادیاری در دانشگاه میشیگان و بعد در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه آریزونا مشغول به کار شد. این نویسنده ترک تبار از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ به‌عنوان ستون‌نویس روزنامه زمان فعالیت کرد.

شافاک در سال ۱۹۹۸ برای رمان پنهان، جایزه رومی را که به بهترین اثر ادبیات عرفانی ترکیه تعلق می‌گیرد، از آن خود کرد. باید خاطرنشان ساخت که او نشان شوالیه را که از مدال‌های فرهنگی کشور فرانسه است دریافت کرده است.

الیف شافاک رمان‌های متعددی را به انگلیسی، ترکی و فرانسوی منتشر کرده ‌است. از جمله آثار او که به زبان فارسی ترجمه شده‌اند باید به آینه‌های شهر، شپش پالاس، ملت عشق، شرافت، مرید معمار و حرامزاده استانبول، اشاره کرد.

 

جملاتی از کتاب چهل قانون عشق

قانون اول: «خالق‌مان را همان‌طور‌ می‌شناسیم، که خود را‌ می‌بینیم. شاید وقتی نام خدا را‌ می‌شنوی، اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که بیشتر مواقع دچار ترس‌ می‌شوی. اما اگر هنگامی که نام خدا را‌ می‌شنوی، به یاد عشق و مهربانی بیفتی، پس بی‌شک این صفات در تو وجود دارد.»

مرد گفت: «چرند نگو. حرف‌های تو به این معناست که خدا محصول تصورات ماست. فکر‌ می‌کنم تو...»

درست در همان لحظه، از یکی از میزهای ردیف پشتی سروصدایی بلند شد و حرفش نیمه تمام ماند. وقتی به سمت سروصداها برگشتیم، دو مرد درشت‌ هیکل مست را دیدیم، که بی‌شرمانه بر سر دیگر میزها‌ می‌رفتند، ‌ آش‌هایشان را برمی‌داشتند و سر‌ می‌کشیدند. و کسی هم جرأت اعتراض نداشت.

صاحب کاروانسرا دندان قروچه‌ای کرد و گفت: «تو را به خدا این دو را نگاه کن، انگار از جانشان سیر شده‌اند. خوب تماشا کن درویش.»

مثل برق به آن سر اتاق جست. و گردن یکی از آن مشتریان مست را گرفت و مشت محکمی بر صورتش خواباند. مرد که اصلا انتظار چنین برخوردی را نداشت، مثل گونی خالی نقش بر زمین شد. از دهانش جز ناله‌ای ضعیف صدایی در نیامد.

 

کدخبر: 6374


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اللهم عجل لولیک الفرج
امید بانوان
System Advertise