آرشیو، 15 فروردین0 1397 - 13:55

هیچ کس این زن را نمی شناسد

آمارهای رسیده، گواه اینست که خانم های ایرانی از طرفداران پروپاقرص رمان هستند. چه بهتر که رمان ایرانی هم باشد و از آن بهتر که نویسنده ی آن هم خانمی باشد فرهیخته با قلمی روان و شیوا. خانم « ندا رسولی» از بانوان نویسنده ی استان البرز هستند. به همین منظور معرفی کتاب این ماه را به رمان خانم رسولی اختصاص می دهیم. رمان « هیچ کس این زن را نمی شناسد» ۲۵۶ صفحه دارد که در شهریور ۱۳۹۷ در نشر نیستان منتشر شده است.

کرج - امید بانوان؛ سمیه سیدیان؛ کم نیستند نویسنده هایی که تاریخ را دست مایه‌ی داستان های خود قرار می دهند و به بهانه‌ی روایت کردن تاریخ، داستانی را که خود می خواهند برای خواننده تعریف می کنند. اما خوب است بدانیم که رمان « هیچ کس این زن را نمی شناسد » علاوه بر قصه گو بودن، به زمان تاریخی مناسبی هم اشاره کرده است. زمان تاریخی در شهری کوچک و ترک زبان که شاید کمتر نویسنده‌ای به آن پرداخته است. رمان، داستان روابط است، روابط آدم ها با یکدیگر. ترک کردن و از دست دادن. روابطی که علاوه بر عشق، چیزهای دیگری هم بر آن ها سایه انداخته است. مکر، حساب‌گری و خیانت، همه چی. چیزهایی که می توان در زندگی امروز آدم ها هم دید و لمس کرد.

این رمان، را می توان در گونه‌ی رمان های اقلیمی و بومی قرار داد. روایت داستان در شهر اردبیل می‌گذرد و در دوره‌ی تاریخی گذشته، درست همزمان با ورود ارتش متفقین به ایران. هوای سال های ۱۳۲۰ به خوبی در رمان مشخص است. تاریخ همیشه از جمله نقاط مورد ارزیابی برای هر نویسنده ای است.

همه‌ی ما دوست داریم بدانیم که انسان ها در زمان های قبل به چه چیزهایی فکر می کرده اند و چه تجربه هایی را از سر گذرانده اند. عشق، خانواده و زندگی و... چه جایگاهی در زندگی آن ها داشته اند. اینکه زنی در آن زمان، در شهرستان کوچکی با وجود همه‌ی محدودیت ها و سختی ها و ناملایمات زندگی، در برابر قدرت و تعصب قوم خود سر بلند می کند و آرزوی دیگری را در سر می پروراند، بدون شک رمانی جذاب به خواننده ارائه می کند.

آدم های رمان « هیچ کس این زن را نمی شناسد »، هر کدام به دنبال گمشده ای هستند، حال آدمی باشد یا هویتی فراموش شده و گمشده در گیر و دار زندگی. رمان با دو راوی متفاوت پیش می‌رود. یک راوی زن و یک راوی مرد که در انتها در نقطه‌ای به هم مرتبط می شوند.

در روایت زن، داستان رمان در خلال ورود نیروهای روس به اردبیل روایت می‌شود. داستان، داستان زن و شوهری به نام سارگل و صالح است. زنی ساده که در آرزوی داشتن بچه است. اما زندگی با او سر سازگاری ندارد، با وجود خانزاده بودن، بچه‌اش را از دست می دهد. قحطی و جنگ، زندگی آن ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.  با مرگ صالح به دست نیروهای روسی که در پی آزار سارگل بودند، زندگی سارگل متلاشی می شود.

در روایت مرد، داستان مردی به نام « آصال» را می‌خوانیم که بیست سال پس از ورود روس ها به اردبیل اتفاق می افتد. مردی که می خواهد از خانواده ی سنتی و متعصب خود رهایی یابد و به دور دست ها برود و زندگی را آنگونه که می خواهد تجربه کند. او با خانواده‌ی سارگل آشنا می شود. سارگل دختری به نام هما دارد. او  به هر نحو شده می خواهد با هما ازدواج کند. به نظر او هما  دروازه ای است برای ورود به دنیای بزرگ بیرون.

اما همه چیز آنطور که او می خواهد پیش نمی رود. آصال به خیال خود، هما را وسیله ای برای رسیدن به آرزوهای خود قرار می دهد. او با زنی روسپی آشنا می شود و می خواهد به همراه او از اردبیل فرار کند. اما سرنوشت روی دیگری را هم به آصال نشان می دهد. با اتفاقات گوناگونی که می افتد و کشف رازی توسط هما دختر سارگل، او دچار مشکلات روحی می شود و خانه را ترک می کند.

آصال به دنبال گمشده اش راه می افتد. هر کدام از آدم های این رمان، برای اینکه از جایگاهشان خارج شوند، دست به عمل می زنند. آن ها از موقعیتشان ناراضی اند و در پی تغییر سرنوشتی که دیگران به اجبار برایشان رقم می زنند، هستند. آن ها در باتلاقی از باید ها و نبایدها و سنت های غلط قومی و قبیله ای دست و پا می زنند.

زن بودن یا مرد بودن، هیچ کدام باعث برتری نسبت به یکدیگر نمی شوند. زندگی در میان اعتقادات اشتباه برای سارگل همان قدر سخت است که برای آصال، راویِ مردِ داستان، حتا بیست سال پس از ورود روس ها به اردبیل. هر دوی آن ها درگیرِ آدم های اطراف خود و نگاه آن ها هستند.

در لایه های عمیق داستان به باید ها و نباید های نادرست، تعصبات قومی اشتباه و ناگزیر بودن انسان های آن زمان در برابر سرنوشت اشاره می شود. آدم های این داستان، در برابر اتفاق هایی که برایشان می افتد و خودشان در آن ها هیچ دخل و تصرفی ندارند، بی تفاوت نیستند، اما وجود حرکت و عکس العمل، راه به جایی نمی برند. در واقع محکومند به وجود اتفاق هایی که به گونه ای با سرنوشت آن ها گره خورده است. نثر و زبان روان خانم رسولی، رمان را خوش خوان کرده است.

روایت دانای کل زنانه‌ی رمان در بخشی که از ذهن سارگل روایت می شود، همان اندازه دلنشین است که بخشی که آصال از زبان اول شخص مردانه ی خود روایت می کند. هر چند دغدغه ی نویسنده، تازه نیست، اما حرفی که می زند، همیشه بکر و جالب است. چیزی که انسان های امروز هم آن را جست و جو می کنند. یافتن خویشتن خویش، یا به عبارتی همان هویت خود. رمان علی‌رغم پرداختن به تاریخ دوره ای دور و اقلیمی بودن خود، پا را فراتر نهاده و به ارتباط عمیق آدم های داستانی هم پرداخته است. ارتباطی که بدون شک، راز ماندگاری این رمان است. 

 

کدخبر: 794

عکاس: سمیه سیدیان  

نویسنده: سیمیه سیدیان


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اللهم عجل لولیک الفرج
امید بانوان
System Advertise