عطر آن کتاب کاغذیام را به من برگردان
تکنولوژی و دنیای دیجیتال همچنان دنیای ما را شخم میزند و میبلعد و اینک من به روزی فکر میکنم که نویسندهای گوشهای از اتاق کارش از تفاوت تکنولوژی امروز و زمان خود بگوید و واقعا چقدر پایان داستانش هولناک خواهد بود وقتی از کتاب و روزنامههای کاغذی، دقیقا همین روزنامهای که اینک در دست توست یاد کند و خواننده آن زمان سردرگم بماند که جدا قدیمیها چه حوصله و دنیایی داشتند، کتاب کاغذی!

کرج - امید بانوان؛ تیلدا حسینی؛ روزهای خوب کودکی را که مرور میکنم همیشه یک تصویر از دیگر خاطراتم پررنگ تر است. روزی که یکی از اسباببازیهای گران قیمت و جدیدم را با یک کتاب کهنه و رنگ و روفته عوض کردم چون هم تصاویر زیبایی داشت و هم داستان قشنگی. در آن روزهای ناب کودکی هیچ جیز به اندازه یک کتاب قصه خوب برایم لذت نداشت. سالها گذشت و باز بهترین لذت دنیا به ویژه در فصل تابستان کتاب به خصوص رومان یا داستان بود. شاید بهتر است هیمنجا اعتراف کنم مثل بوی ماه مهر که برای همه عطر و خاطرات کلاس و مدرسه و آموزش را به همراه دارد، برای من نیز تابستان با رنگ و بوی مطالعه و کتاب همراه بود. در حال حاضر هم لذت بخشترین کار فرهنگی در این دنیا برایم خواندن و نوشتن است. اما چرا باید نوشتن از علاقهمندیهای یک خبرنگار پاراگراف اول یک یادداشت را به خود اختصاص دهد؟ اصلا در این دوره و زمانه مگر توجه به علاقهمندیهای دیگران برای این دنیای پرشتاب مهم هم هست؟
تصمیم گرفته بودم طی یک انتحار ادبی ساختارشکنی کنم و بخش آغازین یادداشت امروزم را برای ایجاد صمیمت بین نویسنده و خواننده با یک خاطره شروع کنم و البته هدف دیگری نیز دارم. دوست دارم سوار بر بال اندیشه و خیال به آینده سفر کنیم و ببینم اگر روزی همچنان روزنامه و مجله به شکل امروزی و رایج آن وجود داشته باشد و غول دنیای دیجیتال همه کاغذها را با همه عطر خوش کاغذ و بوی نوی کتاب و روزنامه نبلعیده باشد، آیا باز هم خبرنگاری هست که گوشهای از اتاق کارش نشسته باشد و بهترین لذت کودکی تا بزرگسالیاش را خواندن و مطالعه کتاب معرفی کند؟ یا آن قدر در سرگرمیهای متفاوت غرق خواهیم شد که مجالی برای لذت بردن از کتاب و کتابخوانی نخواهیم داشت.
فرهنگ مطالعه کتاب و کتابخوانی را باید از همان دوران کودکی به کودکان یاد داد ولی در این راه از وسواس و بیتوجهی نیز باید حذر کرد. من بسیاری از مادران را میبینیم که با وسواس عجیبی میخواهند از کودکان خود یک شبه نابغه بسازند و مدام با کتابی که هر صفحه آن را با سلیقه تمام با چسب پوشاندهاند تا با بازیگوشی کودکان پاره و خراب نشود با کودک و کتاب خیلی آکادمیک و قانونمدار رفتار میکنند. در حالی که کودک باید به صورت تفریحی و به طور طبیعی با کتاب و جنس آن، بو و عطر آن آشنا شود. بسیاری نیز بیشتر از این که به افزایش حس و علاقه مطالعه در کودکان علاقهمند باشند بیشتر دوست دارند از این کودک معصوم به عنوان وسیلهای برای پز دادن به دیگران بهره ببرند.
این اعتقاد درستی است که باید راه را به کودکان نشان داد نه توضیح داد و اگر والدین خود به مطالعه علاقهمند باشند، کودکان آنها نیز علاقهمند خواهند شد. اما سؤال اینجاست که این روزها که اکثر والدین با تلویزیون، اینترنت و موبایل سرگرم هستند و الگوی مناسبی از اعتیاد به انواع وسایل دیجیتال را به نمایش میگذارند، کودکان امروز و نسل فردا چقدر با کتاب و کتابخوانی آشنا خواهند شد. همین الان در یک جمع دوستانه کودکانه آن قدر که کودکان و نوجوانان از آخرین ورژن بازی و شخصیتهای آن مطلع هستند از کتاب و داستان آگاه نیستند. کودکی کودکان امروز را با کودکی دیروز خود مقایسه کنید. چقدر شخصیتهای کارتونی مورد علاقهمان را در کتابها نیز مییافتیم و چقدر ذوق میکردیم که مجموعهای از شخصیتهای داستانی مورد علاقه خود را در اتاقی داشتیم و هنگام خواب تا آخرین لحظه با فکر به دنیای آنها به خواب میرفتیم.
در آن روزهای خوب، کتاب خواندنهای متوالی و هر روزه قدرت تخیل ما را روز به روز افزایش میداد ولی این روزها بازیهای اینترنتی و کامپیوتری تمام تخیل کودکانمان را از ما گرفتهاند، ما با عطر کتاب نو دنیایمان را میساختیم در حالی که این بازیها فقط با اهدای رنگ و صدا و گرافیک دنیای نبوغ و خلاقیت آنها را نشانه گرفته است.
قصه که میخواندیم یا میشنیدیم خودمان به شخصیتهای داستان جان میدادیم، تا وقتی کتاب عکس و تصویر نداشت «هنسل و گرتل» قصه من با «هنسل و گرتل» همه بچههای دنیا متفاوت بود. سیندرلا و سفیدبرفی، شنگول و منگول ذهن من صدها فرسنگ با شنگول و منگول بچه بغل دستی من متفاوت بود. چون آنها را من با قدرت تخیل خود ساخته بودم و در ذهنم پرورش داده بودم.
تا دنیای والت دیسنی با آن همه جادو وارد دنیای کودکی من نشده بود، من تنها امپراطور تخیلم بودم که خودم میساختم و خوم هم خراب می کردم؛ ولی روزی به هر دلیل چیزی به نام تکنولوژی وارد دنیای کودکانه من شد و با خود بلعید همه عطر کتابهای کاغذی را، تخیل و داستان پردازیهای کودکانهام را و نمیدانم در کدام لحظه بود که سیندرلای خودم را گرچه زشت بود، هنسل و گرتل خودساخته ذهن کودکانه ام را و همه هفت کوتوله داستان سفیربرفی را دستی یکسان کرد، رنگ و لعاب داد و ذهن همه بچههای دنیا را شخم زد تا بذری یکسان بکارد از آنچه که تصور و خیال یک طراح یا گرافیست بود.
تکنولوژی و دنیای دیجیتال همچنان دنیای ما را شخم میزند و میبلعد و اینک من به روزی فکر میکنم که نویسندهای گوشهای از اتاق کارش از تفاوت تکنولوژی امروز و زمان خود بگوید و واقعا چقدر پایان داستانش هولناک خواهد بود وقتی از کتاب و روزنامههای کاغذی، دقیقا همین روزنامهای که اینک در دست توست یاد کند و خواننده آن زمان سردرگم بماند که جدا قدیمیها چه حوصله و دنیایی داشتند، کتاب کاغذی!
انتهای پیام/
کدخبر: 92